مشقت های زندگی مشترک با یک زن فمینیست رادیکال
از وقتی که آشنای مهربانم، بهرنگ، با زن قدر قدرتش، بلقیس، ازدواج کرد همه چیز در زندگی او دگرگون شد. بلقیس مدیر و مدبر، اهل اقتصاد، خوش برخورد، بذله گو و یک مجلس آرای واقعی بود. بهرنگ خیلی خوشحال بود و همه جا میگفت: من تازه میفهمم زندگی یعنی چه! مادرش البته با این وصلت مخالف بود و هر چه زور میزدند که چرا و به چه دلیل، هر چه فکر میکرد میگفت: او یک زن نیست! و نمیتوانست منظور خودش را برساند و کلمه ای بر این گفته بیافزاید. این که بلقیس تمایل داشت بیشتر با مردان صاحب منصب (که به زعم او قابل تحملتر بودند) معاشرت کند و نه با زنان، کمی او را به شک میانداخت که نکند مادرش با حس ششم خودش چیزی میفهمد که او نمیفهمد. با این حال، همه چیز را حمل بر صحت میکرد و حسادت مادرانه را عامل این مخالفت میدانست.
بهرنگ هر چه را که از راه حلال و حرام درمیآورد دو دستی تقدیم همسرش میکرد که به راستی در تنظیم دخل و خرج زندگی استاد بود. الگوی خانم در زندگی عمه اش بود که معتقد بود که زن نباید کار بکند و این وظیفه مرد است که جان بکند و بیاورد و زن اگر مجبور باشد باید حلقوم شوهرش را پاره کند و از آن پول بیرون بکشد! بلقیس زنهای ضعیفتر از خودش را تحقیر میکرد و آنها را موجوداتی مفلوک مینامید و برعکس به زنان قویتر از خودش حسادت نشان میداد. در اداره، بهرنگ همیشه از شجاعتهای همسرش صحبت میکرد، مثلا این که: وقتی افسر راهنمایی و رانندگی گواهی خانم را به خاطر تخلفش از او خواست با شجاعت تمام گواهینامه را به صورت افسر کوبید… یا سر یک تصادف کوچک یک مرد قلچماق به من گیر داده بود که خانم متغیر شد و از ماشین آمد پایین و یک اسکناس را دور سر من چرخاند و کوبید به صورت مرتیکه لات! اینقدر از این کوبیدنهای خانمش میگفت که در نظر ما او بیشتر شبیه گوشتکوب بود تا یک زن! یک بار خانم پیش شوهرش به دخترهای فامیل گفته بود: عشق و عاشقی را ول کنید… یک مرد پولدار گاگول پیدا کنید و تیغش بزنید. شوهر خوب یعنی شوهر پولدار… و بهرنگ از این شوخی غش غش خندیده بود. حتی وقتی یکی از دوستانش گفت که بلقیس به همسر او گفته که این شوهرها لایق من و تو نیستند ولی بهرحال برای ارتقاء ما لازم هستند از این همه رک گویی و شوخ طبعی همسرش به خود بالیده بود. بهرنگ میگفت که زنش شخصیتی بسیار قوی دارد و به ندرت گریه میکند که یک بارش بخاطر این بود که دلارهایش را فروخته بود و یک هفته بعد دلار بدجوری بالا کشیده بود.
بالاخره یک روز فرا رسید که همه تئوریها و اعتقادات بلقیس به مرحله عمل رسید. بهرنگ خوشبخت قصه ما که خانه اش را برای خوش خدمتی و دفاع از حقوق زن قبلا به نام بلقیس زده بود نه تنها به خانه راه داده نشد بلکه به خاطر به اجرا گذاشته شدن مهریه، ماشین و حسابهای بانکی و… را توقیف شده و خودش را آس و پاس یافت. مدتی هم به زندان رفت تا قاضی مهربانی به خاطر بدبختی و فلاکتش ۱۳۵۰ عدد سکه مهریه او را (که به نشانه سال تولد بلقیس عزیزش در عقدنامه امضا کرده بود) به تقسیط بپردازد: ۶ عدد پیش قسط و مابقی سالانه ۴ عدد به مدت ۳۳۷ سال!
بله دوستان. ما مردهای ایرانی معمولا فکر میکنیم فمینیسم یعنی دفاع از حقوق زن. نمیفهمیم که فمینیستها از این حرفها عبور کرده اند، همانطور که اعتدالگرایان از روحانی و اصلاح طلبان از خاتمی! اصلا الان بحث سر این چیزها نیست، فمینیستهای عزیز و مدرن مرد را عامل بدبختی زن معرفی میکنند و بارداری و زایمان را ظلم طبیعت در حق زن میدانند. آنها حق زن را نمیخواهند بلکه برایش حق میتراشند. اگر بخواهم به اصالت دهاتی خودم صحبت بکنم باید بگویم که آنها میخواهند به جای مردهای قدیمی که سالار بودند زنها سالاری کنند…
وقتی یک زن فمینیست رادیکار را در خانه داشته باشید مثل این است که کودک دلبندتان را با یک افعی تنها بگذارید و بروید به پیک نیک. اینها در مقابل مردهایی که مارمولکی برای خودشان هستند کروکودیل به حساب می آیند. مادر معنوی آنها خانم سیمون دو بوار بود که دخترهای کم سن و سال را به خانه می آورد تا همراه با دوست پسر روشنفکرش (ژان پل سارتر)… هیچ… ساکت بمانم آبرومندتر است. فمینیستهای رادیکال شک دارند که اصولا لازم است زنها با مردها در یک خانه زندگی بکنند یا بهتر است جدا بشوند و تنها زندگی بکنند. میگویند که این رفتارهای توام با ناز و ادایی که زنها دارند هیچ ربطی به ژنتیک آنها ندارد و فقط تربیتی است.
پس چه اشکالی دارد که یک زن هم مانند مرد بدمستی بکند و بیاید وسط خیابان عربده کشی بکند؟ چرا باید سیگارش را مخفیانه بکشد؟ آیا این همه سکوت در مقابل مردها کافی نیست و لازم نیست که یک انقلاب جهانی بر علیه مردها راه بیفتد؟ من با گوش خودم شنیدم که یکی از همینها میگفت در درگیری با پلیس اگر او را زمین زدید کارش را تمام کنید و نگذارید زنده بماند! هیچ مردی را به این خشونت ندیده ام. آدم اینها را که میبیند فکر میکند که ازدواج با یک نفر مثل شعبان بی مخ برایش کمتر هزینه دارد تا با چنین زنهایی! به عبارت ساده تر، یک مرد بشود زن شعبان بی مخ کمتر آسیب میبیند تا بشود شوهر بلقیس خانم!
من خیلی فکر کردم که چطور با این زنها باید رفتار کرد تا ادب بشوند و فکرم به جایی نرسید. آخرالامر به این نتیجه رسیدم که بهترین کار، فرار از آنهاست. مواظب باشید بستگان مذکرتان گیر چنین زنهایی نیفتند. حتی به جادو و جنبل هم متوسل بشوید کار خوبی کرده اید… با شیطان راحتتر میشود کنار آمد تا با آنها. خلاصه، عزیزان من! موثرترین راه مقابله با فمینیستهای افراطی ازدواج نکردن با آنهاست. آنوقت در زندگی به بوکسوری شبیه میشوند که کیسه بکسی برای تمرین نداشته باشد. والسلام