منوی دسته بندی

سگ‌دو زدن به خاطر یک پیراهن زرشکی

گودرز صادقی هشجین

صادق چوبک داستان کوتاهی دارد به نام «پیرهن زرشکی». داستان از این قرار است که دو زن مرده‌شور (سلطنت و کلثوم) در حالی که به قول خودشان دارند جنازه‌ی یک زن مرده را گربه‌شور می‌کنند به تنها لباس قابل استفاده‌ی او یعنی پیراهن زرشکی‌اش طمع کرده‌اند. آنها از این که مردم زرنگ‌تر شده و یک دندان طلا را هم نمی‌گذارند در دهان مرده بماند و لباس‌های مندرس تن مرده‌ها می‌کنند ناراحت هستند. به این خاطر، هر یک با فریب و نیرنگ خاص طبقات فرودست لمپن می‌خواهد پیراهن زرشکی را از چنگ دیگری دربیاورد. «سلطنت» فکر می‌کند که اگر آن پیراهن را به «شمسیه» (یکی از آشنایان یا بستگان خودفروش خودش) بدهد مردها را راحت‌تر جذب و بازارش گرمتر خواهد شد. آخر کار، «کلثوم» را قانع می‌کند که بگذارد آن پیراهن را در راه خدا به یک آدم مستمند بدهد و در مقابل برایش از یک دعانویس معتبر دعایی بگیرد تا بتواند زن هرزه‌ای را که برای شوهر او دلبری می‌کند از چشم شوهرش بیاندازد!

قصه‌ی دردناک و مشمئزکننده‌ای است ولی… خیلی از ما در زندگی داریم همین کار را می‌کنیم. اشل کار ما متفاوت و نوع برخوردمان با مسائل و رقبا نیز از لونی دیگر است. لیکن، در نهایت داریم چیزی را از چنگ دیگران می‌رباییم و تصاحب می‌کنیم. این چیز ممکن است مشتری بیشتر، پست اجرایی، نمایندگی مجلس، خانه، ماشین، باغ، گشت و گذار، تحصیل فرزندان، موقعیت اجتماعی و… باشد.

هر کس خودش بهتر می‌داند که زندگی‌اش را وقف سگ‌دو زدن به خاطر کدام پیراهن زرشکی کرده است!

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *