منوی دسته بندی

پدر هویت من است!

گودرز صادقی هشجین

دوستی می‌گفت: چهار برادر بودیم از ۴۸ ساله تا ۶۰ ساله، که با پدر ۸۵ ساله‌مان به مناسبتی دور هم جمع و شب را در یک اتاق خوابیده بودیم. نصف شب دیدم پدر تکان‌تکان می‌خورد. وقتی دلیلش را پرسیدم، گفت «پتوی رضا را رویش مرتب می‌کنم، بچه‌ام سرما می‌خورد»! منظورش برادر ۴۸ ساله‌مان بود، پسر ته‌تغاری بابا!

پدر همین است دیگر! من خودم ۶۱ سال دارم و پدرم ۸۷ سال. با این‌که بزرگ‌ترین فرزند خانواده‌ام، هر از گاهی به نزدش می‌آیم تا به حس کودکی برگردم. او هم حس خوبی دارد وقتی که پیشش هستم، حس یک پدر مراقب و دل‌نگران فرزند.

من از ۱۴ سالگی خانه را ترک کرده و از ۱۸ سالگی روی پای خودم ایستاده‌ام. نه پدرم برای گذران زندگی‌اش به من نیازی داشته و نه من به او. «شرافت» تنها میراثی است که از او دارم، آخر او در چشم مردم هشجین یک «مرد شریف» است. او و مرحوم مادرم از ما بچه‌ها فقط دو چیز می‌خواستند: «درس خواندن» و «درستکار بودن»! برای آن دو، بدترین کار آلودگی ما به نان حرام بود. خودشان در روستا ماندند و ما پنج برادر و خواهر پر کشیدیم و زندگی‌مان را ساختیم. امروز این پدر پیر با زانوهایی که درد می‌کند و با گوش‌هایی که سنگین می‌شنود، هر روز به مغازه‌اش می‌رود تا نان خودش را دربیاورد. خوشحال است که سر بار کسی نیست.

نلسون ماندلا (نقل به مضمون) گفته بود: «وقتی که مادرم مرد، عشقم رفت. با پدرم چندان خوب نبودم تا این‌که او هم مرد… و آن موقع بود که فهمیدم هویت و شخصیتم رفت»!

خدایا! هویتم را نگه دار!

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *