منوی دسته بندی

فی خصال شیخنا الحاج «حکمت‌الله رمضانی»

گودرز صادقی هشجین

«حاج شیخ حکمت‌الله رمضانی»، اعلی‌الله مقامه، امام جمعه‌ی اهل سنت شافعی «هشجین» است و من یک شیعه‌ی دوازده امامی. تقریبا هر یک ماه در میان که به دیدن پدرم می‌آیم، یک نماز جماعت را به شیخ اقتدا می‌کنم. وقتی که به مسجد اهل سنت پا می‌گذارم، نگرانم که مبادا من باشم و شیخ نباشد. در چشمان بی‌فروغ من، نه تنها مسجد، که هشجین هم بدون شیخ کم‌فروغ‌تر است. نمی‌خواهم در باره‌اش اغراق بکنم. او هم یک انسان است مثل ما، ولی از بیشتر کسانی که می‌شناسم و در عمرم شناخته‌ام، یک سر و گردن «انسان‌تر» است، از آنهایی که می‌گویند تا «مرزهای عصمت» پیش رفته‌اند.

حمد و سوره را که می‌خواند، جان عاشق می‌خواهد از بدن خارج شود. او نه همچون وعاظ زمخت، قرآن را به تحکم و تقید می‌خواند و نه همچون عارف‌نمایان جویای نام، به آهنگ و صدایی بیمارگونه. حمد و سوره را به نجوا ترنم می‌کند، به ترتیلی زیبا، با صدایی عاشق‌وار… انگار که دارد با خدا نرد عشق می‌بازد. دلم می‌خواهد قرائتش طول بکشد… خیلی زیاد… اصلا طول کشیدن چیست، ایکاش هرگز به پایان نرسد. خسته‌ام نمی‌کند. با خودم می‌اندیشم که اگر در این حال بمیرم، چقدر «تصعید روح» لذت‌بخش خواهد بود و جان‌فزا! پس از نماز، وقتی که به دعا می‌نشیند و تعقیبات را به جا می‌آورد، رو از قبله برمی‌گرداند و با زاویه‌ای می‌نشیند که پشتش به مردم نباشد: گویی که به جز نماز جماعت که چاره‌ای ندارد، از دید او پشت کردن به دیگران بی‌نزاکتی است. دعاها را برای خودش می‌خواند، با صدایی آهسته که حواس دیگران را پرت نکند. گویا در اینجای مراسم، هر کسی آزاد است که با زبان خود با خدا سخن بگوید. تقیدات نماز که پایان یافت، هر کسی آزاد است که دردهایش را با خدایش آنگونه که می‌پسندد در میان بگذارد.

ناگهان متوجه حضورم می‌شود… هر دو گل از گلمان می‌شکفد. هر دو می‌دانیم که این دوستی و اشتیاق معنوی چقدر دوطرفه است! یکدیگر را در آغوش می‌کشیم و در گوشش می‌گویم: «شیخ! به خدا حسودی‌ام می‌شود که این‌قدر با او به نجوایی صمیمانه سخن می‌گویی»!

«شیخ» از جمله‌ی دوست‌داشتنی‌ترین روحانیون همه‌ی ادیان و مذاهب است. از این رو، همگان از شیعه و سنی دوستش می‌دارند و احترامش را نگه می‌دارند. دست و زبانش نه در بند آزار بندگان خدا، بلکه مایه‌ی آرامش است. هر کسی را به وجه مثبتی که دارد آنچنان می‌نوازد که آدم باورش می‌شود که مومنی شاخص است؛ اگر هم می‌داند که نیست، می‌خواهد باشد! تا نبینیدش، نمی‌دانید که چه می‌گویم و از که می‌گویم. انسانی است صلح‌طلب، وحدت‌بخش، اهل وصل کردن و مدارا با خلق… و در یک کلام، مومنی بی‌آلایش.

درک حضور و دوستی و معاشرت با چنین مردانی، آدمی را از افتادن بازمی‌دارد و یاد خدا را دلش محکم‌تر می‌سازد. باشد که خداوند بر عمر شیخ و عداد علمایی همچون ایشان بیافزاید، که جامعه‌ی ما بیش از همیشه به پاسداران «قلب‌های سلیم» نیازمند است. انشاءالله

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

‫4 نظر

  • مهرداد گفت:

    دلهاى آزاد را ملالى نيست چون از قيد و بند نفاق و ريا و تظاهر و چاپلوسى رها هستند و سلامت. خوشا به حال صاحبان چنين دلهاى زلالى كه فارغ از اين دنياى وانفسا و ظلمانى در اوج پاكى به پرواز درآمده و در اقيانوس اخلاص شناورند.

  • Bahar rasouli گفت:

    درود بر شما جناب دکتر صادقی خوش اندیش
    در مورد قلم زیبای شما از شخصیت حضرت شیخ حکمت الله رمضانی منو یاد شعر بسیار پر محتوای حضرت سعدی انداخت
    بازآید از آن در که یکی چون تو درآید

    روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید

    صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را

    تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

    این لطافت که تو داری همه دل‌ها بفریبد

    وین بشاشت که تو داری همه غم‌ها بزداید

    رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد

    زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید

    نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی

    پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید

    گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی

    چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید

    دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم

    هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید

    با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری

    ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید

    گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی

    آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید

    چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند

    پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید

    • ادمین گفت:

      زنده باشید جناب آقای رسولی عزیز… زیباییهای محیط اطراف را دیدن وظیفه چشمان ماست و اگر نبینیم، یعنی که بینا نیستیم. شیخ حکمت الله از آن پدیده های زیباست که دیدنش برای چشمی که فقط میبیند طبیعی است. باشد که خداوند امثال ایشان را زیادتر کند. آمین

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *