طفیلیهای پراشتهای میهن من
گودرز صادقی هشجین
دور و بر ما مدعیانی هستند که آدم نمیداند چه چیزی دارند و به چه دردی میخورند. با این حال، هر کجا که پست و منصبی خالی باشد، سینهی خود را برای تصاحبش چاک میکنند. اینکه سواد و رشتهی تحصیلی و سابقهشان چیست، فرقی نمیکند. دوست دارند معاون وزیر کشور بشوند، یا رئیس دانشگاه، یا رئیس سازمان غله، یا استاندار، یا رئیس سازمان دامپزشکی، یا رئیس انرژی اتمی، یا نمایندهی مجلس یا… طرف مقام علمی بالایی دارد؟ نه! از دانشگاههای طراز اول جهان فارغالتحصیل شده؟ نه! سوابق ایثارگری و چند سال جبهه دارد؟ نه! جزو مخترعان و مبتکران و کارآفرینان است؟ نه! در محیط کارش یک سر و گردن از دیگران سرتر است؟ نه! ادیب و سخنران قهاری است؟ نه! در مبارزات سیاسی برای احقاق حق مردم زحمت کشیده و زندان رفته؟ نه! عقلش درست و حسابی کار میکند و میتواند در بحرانهای بزرگ منشا خیر باشد؟ نه! آدم نیکوکاری است و خانهاش دارالایتام است؟ نه! صدای خوبی دارد؟ نه! خوشتیپ است؟ نه! مانکن است؟ نه! میمانید که این آدم چه چیزی دارد که اینقدر در تقلای رسیدن به پست و مقام است! به چه چیزش مینازد؟
این آدمها، به جز هفتاد هشتاد کیلو عضله و چربی و استخوان، فقط یک چیز دارند: «رویی به سفتی سنگ پای قزوین»! با پررویی تمام خودشان را صاحب مملکت میدانند، ذیحق میدانند، بزرگ و کوچک نمیشناسند، بیشخصیت هستند، زبان دارند به چه درازی، اشتها و شهوت قدرت دارند به اندازهی خلیج همیشه فارس! هر کجا که آنها را دیدید از خودتان برانید. مایهی دردسر هستند. آبرویتان را میبرند.
عبید زاکانی گفته است: «طفیلی را پرسیدند که اشتها داری؟ گفت: من بیچاره در جهان همین متاع را دارم»! به این سبک و سیاق، اگر از آن عزیزان بپرسید که «عشق و شهوت پست و مقام داری»؟ خواهند گفت: «من بیچاره در جهان همین متاع را دارم»!