منوی دسته بندی

نقطه‌ضعف «ریاست‌طلبی»

گودرز صادقی هشجین

زمان کودکی تا موقعی که خانم‌های در و همسایه فکر می‌کردند ما متوجه بعضی چیزها نیستیم و اصطلاحا «خوب و بد را از هم تشخیص نمی‌دهیم» حرف‌های خصوصی خودشان را در حضور ما با صدای بلند با یکدیگر مطرح می‌کردند. البته، گوش شیطان کر، بخواهی نخواهی ما بعضی چیزها را ملتفت می‌شدیم ولی خودمان را می‌زدیم به نفهمیدن. بعضی چیزها را هم بعدها که شروع کردیم به «فهمیدن خوب و بد» (!) به یاد می‌آوردیم و می‌فهمیدیم. چیزهایی هم بود که حالا در ۶۰ سالگی متوجهشان می‌شویم.

خانم‌های نگران بعضی از نقطه‌ضعف‌های بچه‌ها و بخصوص دخترهایشان را با هم در میان می‌گذاشتند. مثلا یکی می‌گفت: «این دختر من خیلی شکمو هست و می‌ترسم به خاطر چند تا گردو عفت خودش را از دست بدهد». البته هر چه به مغزمان فشار می‌آوردیم نمی‌فهمیدیم عفت آدم یعنی چه و اهمیتش چیست و اگر از دست برود چه اتفاقی می‌افتد! یکی دیگر می‌گفت: «این بچه عاشق لباس است و می‌ترسم یک نامرد به خاطر یک روسری سرش کلاه بگذارد». باز هم متوجه نمی‌شدیم که مگر دادن یک روسری چه ربطی به برداشتن کلاه یک نفر دیگر دارد!

به هر حال… بعدها که خودمان مرد شدیم و صاحب شغل و مقام و منصب، متوجه شدیم که بعضی از دوستان نقطه‌ضعف‌هایی دارند که احتمالا مادرانشان در زمان کودکی متوجه آنها نشده بودند تا اصلاحشان کنند. شاید هم آنها را نقطه‌ضعف نمی‌دانستند. یکی از این نقطه‌ضعف‌ها، روحیه‌ی «ریاست‌طلبی» بود که بعضی‌ها از آن رنج می‌بردند. حتی در سطح دانشگاه، بسته به اشتهایی که داشتند، آنها برای دستیابی به پست‌هایی از مدیریت گروه گرفته تا ریاست دانشگاه له‌له می‌زدند و به خاطر آن حاضر بودند پا روی همه چیز و از جمله شرف و حیثیت خودشان بگذارند. یک بار در مورد همکاری شنیدم که خودش خیلی علاقمند ریاست نبود ولی همسرش عشق «خانم‌رئیس» بودن داشت و شوهرش را تهدید کرده بود که حتی اگر شده رئیس واحد یک دانشگاه غیردولتی در شهرستان هم بشود اشکالی ندارد و گرنه طلاقش را خواهد گرفت! هر چه به این دوستمان اصرار می‌کردیم که مقام علمی شما چنین و چنان است و ارزشش از صد تا پست ریاست بیشتر است و شغل شما شغل انبیاء است و… حرفمان به گوشش نمی‌رفت که نمی‌رفت. لابی می‌کرد، فشار می‌آورد، خودش را توی چشم استاندار و فرماندار و نماینده‌ی مجلس می‌کرد تا بلکه فرجی حاصل بشود.

«عشاق ریاست» آدم‌های عجیبی هستند. اصلا برایشان مهم نیست برای چه دولتی و چه سیستمی کار می‌کنند. مهم این است که رئیس باشند. گاهی از مقام مافوق خودشان متنفر هستند و او را تا حد کفر و ارتداد پایین می‌آورند و پشت سرش غیبت می‌کنند، ولی باز هم اصرار به ماندن دارند. هم با چپ سازگارند و هم با راست. ممکن است علاقه‌ای به مکتب و مسلک خاصی نداشته باشند ولی اگر لازم باشد خودشان را به اصول‌گرایی می‌زنند. وضعیت را به همین شکلی که هست تحمل می‌کنند، ولی حاضرند با یک اصلاح‌طلب رادیکال کنار بیایند و پست و مقام بگیرند. نه با حق کاری دارند و نه با باطل. انقلاب و ضد انقلاب سرشان نمی‌شود. آنها مبتلا به «نقطه‌ضعف ریاست‌طلبی» هستند که به خاطر آن شرف و عفت و مرام و جوانمردی و قناعت و بزرگواری و… در نظرشان رنگ می‌بازند و موضوعیت خود را از دست میدهند.

ای کاش مادران این عزیزان در همان دوران کودکی تمام نگرانی خودشان را در مورد از دست دادن عفت معطوف دختربچه‌هایشان نمی‌کردند. پسرها هم نیازمند مراقبت هستند تا وقتی که بزرگ شدند برای رسیدن به ریاست خودشان را بی آبرو نکنند!

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *