نیایشی به زبان خویشتن
گودرز صادقی هشجین
خوب من!
همهی خوبیها از آن توست و مرا نشاید که از تو هیچ بخواهم. باری بگذار از همهی داشتههایم تنها تو برایم بمانی، که من هیچ نمیخواهم مگر تو را. بمان همیشه برایم، که با تو آسمان با من مهربانی میکند و زمین رام و آرام میگردد.
یکتای من!
به تو پناه میبرم از اینکه دانستههایم نگذارند تا به انبوه نادانستههایم پی ببرم. باورم کن، که هر چه فزونتر میدانم، در دانائیات بیشتر سرگشته میشوم. یاریام کن، تا کولهباری را که به من سپردهای تا سرانجامی که برایم نهادهای بر شانههایم سنگینی نکند و خستگی راه از پایم نیاندازد.
تمامی عشق من!
تمام سپاس از آن توست و جز تو کسی را صدا نمیزنم که اگر ديگران را صدا بزنم پاسخم نمیدهند. تمام سپاس از آن توست و دلم به کسی جز تو خوش نیست؛ که اگر به ديگران دل خوش میداشتم، نااميدم میكردند. تمام سپاس از آن توست كه كارهای مرا خود رو به راه میكنی و باز گرامیام میداری، كه اگر كارهایم را به دیگران وامیگذاشتم، خوارم میكردند. تمام سپاس از آن توست كه به من نيازی نداری، ولی میدانم که دوستم میداری. تمام سپاس از آن توست كه با من آنگونه صبوری میکنی که انگار هيچ كار سياهی نكردهام. پروردگار من! تو بهترين بهترینهای منی و شايستهترين كس برای ستایش من.
تک ستارهی شبهای من!
نگذار به گونهای زندگی کنم که گويی هيچگاه نخواهم مرد و هرگز برای کارهای نادرستی که کردهام، برای دلهایی که شکستهام و برای اشکهایی که از چشمهایی جاری ساختهام تاوانی پس نخواهم داد. نگذار از تاوان کارهایم غافل گردم و تنها به خوشی کنونیام بیاندیشم. نگذار بدترین کارهایم را با یک کلمهی «متأسفم» توجیه کنم.
یار شکیبای من!
به من بیاموز تا در برابر ناشکیبائی دیگران شکیبا باشم، در برابر ناسپاسیشان سپاسگزار، در برابر بی نزاکتیشان مؤدب، در برابر بی انصافیشان منصف، در برابر نامهربانیشان مهربان و با همهی بندگانت با شفقت رفتار کنم.
تنها کس من!
کمکم کن تا چیزی از بندهات نخواهم، زیر بار منتی نباشم، سر بار زندگیی نگردم، دستی به نیاز در برابر دیگری نگشایم و کار خویش را به غیر وا نگذارم. کسم باش، که من کسی ندارم و تو، تنها کس بی کسیهایم هستی.