منوی دسته بندی

ماجرای ژتون چای و اختلاس

نوشته: گودرز صادقی هشجین

حدود سال ۶۵ وقتی که دانشجو بودم یک روز با یکی از هم دوره‌ای های دیگر که با ما در انجمن اسلامی دانشجویان هم فعالیت می‌کرد برای خوردن غذا به سلف‌سرویس دانشگاه رفتم. خیلی خودش را به انجمنی‌ها می‌چسباند و دوست داشت به عنوان یک چهره‌ی انقلابی ظاهر شود. غذایمان را خوردیم و نوبت چایی که شد، دیدم کارگر سر جایش نیست تا ژتون ۵ ریالی چای را تحویلش بدهم. این پا و آن پا می‌کردم تا کارگر بیاید و سرک می‌کشیدم که پیدایش کنم و پیدایش نشد. به دوستم گفتم که الان که کارگر نیست ژتون را پاره کنیم و بگذاریم کنار بساط آن و او با ایماء و اشاره گفت که داخل جیبم بگذارم و بدون ژتون چای را بردارم. خیلی تعجب کردم که او چنین رفتاری داشت و راستش را بخواهید بدبین شدم و به دوستانم در انجمن گفتم که حتی‌الامکان به تشکل راهش ندهند. این حرکتش باعث شد بدبینی من به او به حسی شدیدتر تبدیل بشود یعنی کاملا از چشمم افتاد. بعدها فهمیدم که آن دانشجو پس از اتمام دانشگاه در یکی از شهرستان‌ها استخدام و به ریاست اداره‌ای درآمده است و دیگر خبری از او نداشتم تا این که چند سال دیگر فهمیدم که ظاهرا به دلیل اختلاس بازداشت شده است. حالا تبرئه شد یا نشد نمی‌دانم، ولی بعد از مدتی آزاد شد. با این که سال‌ها از او خبر نداشتم، با شنیدن این خبر، ناخودآگاه به یاد ماجرای ژتون چای افتادم و متوجه شدم که وقتی کسی در دوران فقر دانشجویی به چای ۵ ریالی رحم نکند، اگر به جایگاه بالاتری برسد به مبالغ بالاتر هم رحم نخواهد کرد.

ای کاش در گزینش‌هایی که تاکنون انجام شده و چه بسا به همان شکل سنتی انجام می‌شود، دست اندرکاران به جای گیر دادن به ظاهر و ظواهر تغییرپذیر، با روانکاوی و روش‌های علمی به ذات نهفته‌ی افراد بیشتر اهمیت می‌دادند. دله‌دزدها را باید جدی گرفت چرا که در بزنگاه‌هایی که در آینده در انتظارشان است، همین‌ها هستند که مردم را به خاک سیاه می‌نشانند.

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *