روسیه: نه فرشته، نه دیو!

گودرز صادقی هشجین
در فضای امروز ایران، احساسات ضدروسی بیشتر از همیشه شنیده میشود. اما هر قضاوتی درباره همسایهای به این بزرگی، اگر فقط از زاویه خشم یا تعصب باشد، راه به خطا میبرد. تاریخ روابط ایران و روسیه پر از فراز و فرود است؛ از جنگهای تلخ دوران قاجار تا همکاریهای امروز در منطقه. اما آیا روسیه همان قدرتی است که فقط «اشغالگر» بوده؟ یا چهرهای پیچیدهتر دارد؟
روسیه در دوران تزارها در جنگ با ایران پیروز شد، درست. اما فراموش نکنیم که آن جنگها بخشی از واقعیت قرن نوزدهم بود؛ دورانی که امپراتوریها برای بقا و گسترش، شمشیر از رو میبستند. روسیه میتوانست بدون مقاومت چندانی تا خلیج فارس پیشروی کند، اما عقب نشست و به همان سرزمینهای اشغالشده بسنده کرد. در همان زمان، انگلستان هزاران کیلومتر آنسوتر، هند را که هیچ مرز مشترکی با او نداشت، قرنها به استعمار کشید و ثروتش را غارت کرد.
پس از انقلاب ۱۹۱۷ و فروپاشی تزاریسم، دولت شوروی بدهیها و خسارتهایی را که ایران طبق قراردادها موظف به پرداختشان بود، بخشید. حتی در ماجرای فرقه دموکرات آذربایجان، با همه حساسیتش، عقبنشینی استالین و توافقش با قوامالسلطنه جلوی تجزیه ایران را گرفت. اینها بخشهای کمتر دیدهشده همان تاریخ پیچیدهاند.
روسیه کشوری است که دوستیاش میتواند مفید و دشمنیاش خطرناک باشد. جامعهای که از قرن نوزدهم بسیاری از نهادهای مدرن – دادگاههای مستقل، ساختار اداری و آموزش عالی – را تجربه کرده بود، در حالی که بسیاری از کشورهای اروپایی هنوز درگیر فقر، گرسنگی و استعمار بودند. داستایفسکی در سفرش به غرب از فقر و خودفروشی در خیابانهای لندن با وحشت یاد میکند، و این خود گواهیست بر تفاوت نگاه تمدنی روسیه با غرب صنعتی آن زمان.
با وجود جنگهای جهانی، محاصره و انزوا، روسها توانستند نخستین انسان را به فضا بفرستند. کارنامه استعماریشان در جهان سوم اگر سیاه باشد، از کارنامه ایالات متحده سیاهتر نیست. بیوفاتر و نامردتر از امریکا هم نیست! همین آمریکا بود که شاه متحد خود، محمدرضا پهلوی، را پس از سقوط حتی به خاکش راه نداد؛ در حالی که روسیه امروز بشار اسد را، با همه مشکلاتش، زیر بال خود گرفته است.
روسیه سرزمین شاعران، فیلسوفان و دانشمندانی است که نامشان در تاریخ بشر میدرخشد: پوشکین، تولستوی، داستایفسکی، چخوف، چایکوفسکی، مندلیف، پاولوف، کورولُف و دهها چهره دیگر. در دوران شوروی نیز، بر خلاف تصور رایج، بسیاری از جمهوریهای قومی از امکانات آموزشی، فرهنگی و زبانی بهرهمند شدند و آکادمیهای علوم و دانشگاههای معتبری در سراسر اتحاد شوروی شکل گرفتند. مناطقی مانند نخجوان که زمانی فقیر و عقبمانده بودند، به شهرهایی مدرن تبدیل شدند در حالی که قرینههای آنها در این سوی ارس شهرهایی عقب مانده و محروم تلقی میشدند.
پس شاید وقت آن است که نگاهمان به روسیه را از سیاه و سفید بیرون بیاوریم. روسوفیلی (شیفتگی به روسیه) مرض است، اما روسستیزی کور هم نوعی انحراف. از ترس خرس شمالی اگر به دامان غرب و آمریکا پناه ببریم، چیزی عوض نمیشود. هر دو در پی منافع خودند و تاریخ نشان داده که دوستیشان تا وقتی دوام دارد که نفعی در میان باشد. نه عاشق روسیه باشیم، نه دشمن خونیاش. جهان امروز جای نفرتهای تاریخی نیست؛ جای شناخت واقعبینانه است. روسیه بخشی از جغرافیای ناگزیر ماست — نه قابل حذف، نه قابل چشمپوشی.