منوی دسته بندی

شایسته‌ی کدامیک هستید؟ کناره‌گیری عزیزانه یا برکناری ذلیلانه؟

گودرز صادقی هشجین

«ژنرال شارل دوگل» پس از کسب مدارج ترقی و خدمت در پست‌های وزارت و نخست وزیری، به مدت 10 سال «ریاست جمهوری فرانسه» را به عهده گرفت. به دنبال مناقشات سیاسی و تظاهرات دانشجویی گسترده، در سال 1968 کناره‌گیری کرد، به روستایی کوچک پناه برد و به نوشتن خاطراتش پرداخت. بعدها که مردم پی بردند که چه اشتباهی مرتکب شده‌اند، خواستار بازگشت او به قدرت شدند ولی او قبول نکرد و ظاهرا چنین گفت: «یک امپراطور باید بداند چه زمانی از تخت پایین بیاید»! «دوگل» مردی بزرگ بود، دو سه سال آخر عمر را در سکوت و سادگی گذراند و برای اطرافیان و خانواده‌اش مال و منالی بر جای نگذاشت. لیکن، همچون اسطوره‌ای بزرگ در تاریخ فرانسه ماندگار شد و شعار «فرانسه از آن من است» را تحقق بخشید.

قیاس‌مع‌الفارق است و قصد بزرگنمایی ندارم، ولی در اشلی بسیار کوچک آن «سیاست فرهمند دوگلی» را در کار و زندگی خودم تجربه کرده‌ام. از 26 سالگی با ریاست یک آموزشکده شروع کردم، مدیریت گروه، دو مورد معاونت دانشکده، دو مورد معاونت دانشگاه، قائم مقامی و نهایتا ریاست دو دانشگاه دولتی را در رزومه‌ی خود دارم. در 35 سال گذشته هیچگاه عزل نشده‌ام. یا دوره‌ام به پایان رسیده، یا ارتقاء پیدا کرده‌ام و یا به موقع استعفا داده‌ام! به همین خاطر، از اتهام «قدرت‌طلبی» و «چسبیدن به میز» مبری بوده‌ام. به محض سر کار آمدن «آقای دکتر احمدی‌نژاد» از «ریاست دانشگاه ارومیه» استعفا دادم. چطور می‌توانستم یک شبه عوض شوم و به جای شعارهای «صیانت از جایگاه دانشگاه»، «اسلام رحمانی»، «رعایت حقوق اقلیت‌ها» و «ایران برای همه‌ی ایرانیان» جامه عوض کنم، به صورت اغراق‌آمیز از «ظهور» سخن برانم و ظاهرم را به شیوه‌ی «تندروهای شبه‌مذهبی»  بیارایم؟ استعفای به موقع یعنی «احترام به انتخاب جدید» و باز کردن جا برای فردی که می‌تواند به رسم و شیوه‌ی نوین کار کند.

دیگر این که با وجود جابه‌جا کردن ده‌ها معاون دانشگاه و رئیس دانشکده و مدیرکل در دو دانشگاه، به اکثر آنها (شاید هم همه‌ی آنها، یادم نمی‌آید) فرصت داده‌ام تا محترمانه استعفا بدهند و بعد نامه‌ی تشکرآمیز و محترمانه زده، با استعفای آنها موافقت کرده‌ام. یک بار یکی از روسای دانشکده مقاومت کرد و استعفا نداد، لیکن باز هم برایش نامه‌ی موافقت با استعفا فرستادم؛ عصبانی شد و اعتراض کرد… ولی نهایتا آرام شد، چون ایمان داشت که چه احترامی نزد من داشت.

با وجود تغییر دولت‌ها و روی کار آمدن جریانی کاملا متفاوت، متاسفانه کسانی از مدیران ارشد و میانی هستند که تا لحظه‌ی آخر، به شکل صوری و تعارف‌آمیز هم که شده، استعفاء نمی‌دهند. بعضی از آنان به میز ریاست به چشم غنیمت نگاه کرده، مانند «محتضری سمج» رفتار می‌کنند که در برابر مرگ مقاومت می‌کند. آنان نمی‌دانند که استعفا دادن یا ندادن یک مدیر در یک پست سیاسی یا مرتبط با سیاست (مانند استانداری و ریاست دانشگاه) هیچ حقی را برای آنان ایجاد نمی‌کند. اگر مقام بالاتر او را بپسندد، با وجود استعفاء نگهش می‌دارد و اگر مناسب نداند، استعفاء هم که ندهد عزلش خواهد کرد. گویی بعضی‌ها درک کافی برای این معادله‌ی کوچک را ندارند.

آقایان روسا! «آنچه را که می‌توانی با لبخند پس بدهی، نگذار با گریه از شما باز گیرند»! احترام خودتان را نگه دارید تا دیگران قدرتان را بدانند. گفتن از من بود!

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *