منوی دسته بندی

ستاره‌ی درخشان ما – استاد دکتر ایرج نوروزیان

این که در باره‌ی بعضی از اساتیدم می‌نویسم و در باره‌ی بعضی دیگر نه، به این خاطر نیست که به دیگران علاقه و ارادتی نیست. قضیه چیز دیگری است. اگر کسی عاشق یک نفر بشود، مگر بقیه‌ی زیبارویان شهر می‌توانند بر او خرده بگیرند که: پس ما چه؟! حساب سپرده‌ی عاطفی ما محدود است و تنها برای کسانی که برای آدم موضوعیت ویژه‌ای دارند می‌توان از آن برداشت کرد. در قلب پریشان من،  بخش قابل توجهی از این سپرده به دکتر نوروزیان اختصاص دارد که نمی‌توانم آن را نادیده بگیرم و از آن سخن نگویم. استاد دیرزمانی در کمیسیون‌ها و مدیریت‌های میانی خدمت کرده است، ولی اکنون تنها یک استاد بازنشسته است. از این رو، ترسی از این ندارم که تعریف و تمجید از او به چاپلوسی تعبیر شود. دکتر نوروزیان نیازی به تعریف من ندارد. او آنچنان محبوب است که به گمانم از ابراز محبت و ارادت دیگران به درجه‌ی فوق اشباع رسیده است.

سال ۶۵ (۳۷ سال پیش) دانشجویش شدم. در تالار تاریک دانشکده، اسلایدهای زیبایش از یک طرف و شور و هیجان بیش از حدش از سویی دیگر ما را میخکوب می‌کرد. بیشتر از درس‌هایش، مجذوب خودش بودیم… یک استاد جنتلمن و متعهد که برایمان رنگ و بوی متفاوتی داشت. در درس‌های عملی، تعامل‌مان نزدیک‌تر شد… و از آن زمان بود که فهمیمدیم با انسان بزرگی روبرو هستیم که همه را عزیز می‌دارد: از همکاران و دانشجویانش گرفته تا کارگران ساده‌ی بخش را (و بخصوص سید را). گویا بسته به سن و سال دیگران، برایشان یا پدر بود یا برادر، و جای تعجبی ندارد که همگان دوستش می‌داشتند. سال‌ها بعد که در کسوت عضویت در هیات علمی به دانشگاه تهران منتقل شدم، توفیق شناخت بیشتر استاد به عنوان یک همکار نیز حاصل شد.

گاهی افرادی هستند که آدم از سلام و علیک با آنها هم می‌ترسد. میترسد که عیب و ایرادی از آدم پیدا کنند و به همین خاطر خودش را می‌زند به ندیدن و مسیرش را کج می‌کند. دکتر نوروزیان کاملا برعکس است، همیشه دوست داری تو را ببیند. در دانشکده و کنگره و کوچه و خیابان کاری می‌کنی که دیده شوی، اگر چه به قیمت حرکات نمایشی و گاهی موزون باشد! هر گاه که می‌بینی‌اش، انرژی می‌دهد و روزت به خیر می‌گذرد.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های استاد این است که برخوردش تعالی بخش است، آدم احساس باسواد بودن و با ارزش بودن می‌کند. قدرشناسی‌اش مثال زدنی است. دل شکستن نمی‌داند، پوزخند زدن بلد نیست، زیر سوالت نمی‌برد و منبع سرشار اعتماد و سربلندی برای دانشجویانش است. بعد از بازنشستگی، هر از گاهی به آن سوی دنیا می‌رفت، ولی کوتاه زمانی بعد دوباره پیدایش می‌شد. استاد! برگشتید که! و می‌گفت: بله گودرز! مادرم… مادرم به من نیاز دارد. نمی‌توانم تنهایش بگذارم. چه فرشته خصال است این بنده‌ی خوب خدا، که با جان و دل مراقب مادر بود تا روزی که پر کشید و رفت. مادر رفت ولی استاد باز هم نرفت. او یک وطن‌پرست واقعی است و میهن باستانی خود -ایران- را همچون مادرش دوست می‌دارد…

دکتر نوروزیان پیش از آن که یک زرتشتی باشد، یک ایرانی است و پیش از آن که یک دانشمند باشد، یک انسان است. کوچک‌ترین کلامی که نشان از تمایل به تحمیل عقیده‌ی شخصی یا اجتماعی به دیگران داشته باشد از او دیده نمی‌شود. یک بار از استاد پرسیدم: استاد! آیا این اخلاق نیکو که در شما هست ارتباطی با زرتشتی بودن شما دارد؟ و شنیدم که: اخلاقیات بیشتر به ژنتیک، نژاد و تربیت خانوادگی ربط دارد و من در زندگی‌ام بیشتر از همکیشانم با بچه مسلمان‌های همسایه بزرگ شده‌ام.

دکتر نوروزیان عزیز! استاد گرانمایه و فرهمند ما!

خداوند را به خاطر وجود چنان آموزگار مهربانی شاکریم و از این که در نهایت سربلندی و سلامت جسم و جان، چشمان ما را به دیدارت روشنی می‌بخشی از تو سپاسگزاریم. دوستت داریم و بر این دوستی افتخار می‌کنیم. اگر چه آنچه می‌گویم از قلم من برخاسته است، ولی اطمینان دارم که سخنی است که در دل‌های هزاران دانشجویی که محضر تو را درک کرده‌اند جاری است! پایدار باشید.

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *