منوی دسته بندی

مادر داریم تا مادر!

نوشته: گودرز صادقی هشجین

مادر شماره یک

نقل قول از برادرم، وحید صادقی

فیزیوتراپیست و رئیس اسبق رئیس اداره بهزیستی خلخال

زنی جوان با دستوری کتبی به اتاقم مراجعه کرد تا فرزند چند ماهه‌اش را که از بدو تولد میهمان شیرخوارگاه بود تحویلش دهم.  در همان ابتدا از چهره‌اش حدس زدم به کارش اطمینان ندارد. به همین خاطر، پیشنهاد کردم اگر توانایی نگهداری فرزندش را ندارد او را به ما بسپارد . اما احساس و غرور مادرانه مانع از آن شد تا راجع به پیشنهاد من فکر کند. دخترش را تحویل گرفت و رفت. چند روز بعد صبح زود دیدم همان خانم با وضعی آشفته و صورتی زخمی و کبود گریه‌کنان وارد اتاقم شد و گفت: «شوهر معتادم مرا کتک زد و دستور داد تا فرزندم را به شیرخوارگاه برگردانم»!

مادر شماره دو

مضمون درد دل یک دوست

از صبح تا ساعت ده شب مشغولم… مطبم درآمد خوبی دارد ولی اسیر دست زن هستم. بیکار در خانه می‌چرخد و هیچ شغلی را برای خودش نمی‌پسندد. وقتش را در آرایشگاه‌ها و مراکز خرید سپری می‌کند. به اجبار او بچه‌ها را برای درس خواندن به خارج فرستاده‌ام و فشار مالی زیادی را متحمل می‌شوم. از دیشب دوباره اعصابم خورد است. خانم از من کابینت جدید آشپرخانه می‌خواهد که حدوداً ۴۰۰ میلیون تومان هزینه دارد. گفتم ندارم… قهر کرد، به من توهین کرد که: «من با یک دکتر ازدواج کرده‌ام یا با یک عمله…. خجالت نمی‌کشی اسمت را دکتر گذاشته‌ای»!

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *