منوی دسته بندی

بازگشت به الهیات رهایی‌بخش

گودرز صادقی هشجین

الهیات رهایی‌بخش: در طول تاریخ، روحانیون در مذاهب گوناگون هنگامی که در کنار مردم و علیه بی‌عدالتی ایستاده‌اند، نقشی تعیین‌کننده در تحولات بزرگ اجتماعی داشته‌اند. نمونه‌های آن در آمریکای لاتین با «الهیات رهایی‌بخش» (Liberation Theology) دیده می‌شود؛ جریانی که در آن کشیش‌های مسیحی در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی، وظیفه خود را نه همراهی با قدرت، بلکه همراهی با فقرا و محرومان دانستند. شهدا «گاستو گوتیرز» پرویی و «اسکار رومرو» السالوادوری دو نماد مهم جریان فوق بودند که با شعار «گزینش ترجیحی فقرا» کنار جوامع مردمی ایستادند و با نابرابری، دیکتاتوری و فساد مقابله کردند. حضور مستقل آنان، بدون وابستگی سازمانی و مالی به حکومت‌ها، موجب شد که صدای وجدان بیدار جامعه باشند. در آسیا نیز نمونه‌های مشابهی دیده می‌شود. راهبان بودایی در کره (جی وو)، ویتنام (تشان سانگ) و کامبوج (پرایامان گوساناندا) در در برابر قوانین سرکوبگر به حمایت از مردم برخاستند. آنان اعتبار و نفوذشان را از زندگی ساده، استقلال مالی، ارتباط مستقیم با مردم و گاهی از دست دادن جانشان گرفتند. این نشان می‌دهد که در بسیاری از سنت‌های دینی، نقش اصلی روحانیون زمانی شکوفا می‌شود که در کنار مردم بایستند، نه در کنار قدرت.

روحانیت رهایی‌بخش شیعی: در تاریخ تشیع از عصر صفویه تا پایان دوره پهلوی، بخشی از روحانیت در کنار حکومت‌ها بوده و بخشی دیگر در کنار مردم. روحانیونی مانند «محقق کرکی» با حکومت صفوی همکاری داشتند، اما در مقابل روحانیون مستقلی نیز بودند که مشروعیت خود را از مردم و نه از قدرت می‌گرفتند. در دوران‌های بعد نیز روحانیونی چون «ملا احمد نراقی» کوشیدند مفاهیم عدالت‌محور را برجسته کنند. او نظریه ولایت فقیه را در معنایی اجتماعی و مردمی مطرح کرد، نه به سود سلطان. «میرزای شیرازی» با استقلال کامل از دولت قاجار توانست بزرگ‌ترین مقاومت مدنی عصر خود را شکل دهد. عدم وابستگی مالی یا ساختاری او به حکومت موجب شد مردم با اعتماد پای فتوای او بایستند. در مشروطه نیز همین الگو ادامه یافت. «آخوند خراسانی» و «نائینی»، هر دو دور از قدرت سیاسی و مستقل از دولت، نقش محوری در شکل‌گیری عدالت‌خانه و محدودکردن استبداد داشتند. آنان معتقد بودند روحانیت باید «ناظر قدرت» باشد، نه «در قدرت». در مقابل، روحانیون دیگری به ساختار سلطنت نزدیک‌تر بودند. این اختلاف‌ها نشان می‌دهد که روحانیت شیعه همیشه متکثر بوده و بخشی از آن به‌طور تاریخی در کنار مردم ایستاده است. در دهه‌های ۳۰ تا ۵۰ شمسی نیز نمونه‌های مختلفی دیده شد. به عنوان نمونه، «آیت‌الله طالقانی» همیشه بر مردمی بودن تأکید داشت و بارها هزینه این استقلال را پرداخت. او می‌گفت: «دین اگر از مردم جدا شود، به ابزار قدرت تبدیل می‌شود.» روحانیونی مانند «آیت‌الله سعیدی» یا «قاضی طباطبایی»، به‌خاطر موضعگیری علیه ظلم، هزینه‌های سنگینی پرداختند. در میان شیعیان عراق نیز چهره‌هایی چون «سید محمدباقر صدر» یا «آیت‌الله سیستانی» نمونه‌هایی هستند از سنت روحانیت مستقل. «صدر» با رژیم صدام درگیر شد و جانش را بر سر این استقلال گذاشت. «آیت‌الله سیستانی» نیز سال‌هاست که از دخالت در قدرت پرهیز کرده و تنها از موضع راهنمایی اخلاقی سخن گفته است. همه این نمونه‌ها نشان می‌دهد که استقلال روحانیت همواره منبع اصلی قدرت اخلاقی و اجتماعی آن بوده است.

موقعیت بغرنج روحانیت شیعی در ایران کنونی: پس از پیروزی انقلاب، این رابطه تاریخی دچار تحول شد. روحانیونی که قرن‌ها در نقش «پناه مردم» و «منتقد قدرت» ظاهر می‌شدند، بخشی از ساختار رسمی حکومت شدند. این دگرگونی، برخی را میان مردم و قدرت حاکم مردّد کرد. بخشی از روحانیت، به بودجه‌های دولتی یا مناصب حکومتی وابسته و استقلال تاریخی روحانیت کمرنگ شد. روحانیونی که خارج از ساختار قدرت باقی ماندند نیز در سایه قضاوت عمومی درباره اقلیت صاحب‌منصب، گاه هویتشان مخدوش شد. امروز بخش بزرگی از روحانیون مانند مردم عادی در فشار هستند: درآمد محدود، تورم شدید، و رنج‌هایی که خانواده‌های کارگری و کارمندی تجربه می‌کنند. این بخش از روحانیت، برخلاف تصور رایج، نه بهره‌مند از امتیازات گسترده، بلکه جزئی از رنجبران یا طبقه متوسط درگیر سختی‌های اقتصادی است. با این حال، در فضای امروز نگرانی‌های دیگری نیز وجود دارد. برخی روحانیون بیم دارند که اگر از ساختارهای موجود فاصله بگیرند یا فساد و ناکارآمدی را نقد کنند، دین و نهادهای دینی تضعیف شود. از سوی دیگر از تسلط سلطنت‌طلبان و مجاهدین خلق و… نیز هراس دارند. همین نگرانی‌ها باعث شده برخی میان «حفظ دین» و «حمایت از مردم» یک انتخاب دشوار ببینند.

ضرورت بازگشت به جایگاه رهایی‌بخشی: تاریخ نشان داده است که حفظ دین از مسیر مردم می‌گذرد، نه از مسیر قدرت. وقتی مردم ببینند روحانیت در برابر بی‌عدالتی، فساد و رنج جامعه سکوت کرده است، تصور می‌کنند دین نیز مسئول این سکوت است. در چنین فضایی، همان چیزی که روحانیت نگران تضعیفش است، یعنی دین، آسیب می‌بیند. خطر اصلی برای دین نه مخالفان داخلی و نه دولت‌های خارجی‌اند؛ بلکه بی‌عملی، ابهام و نبود موضع اخلاقی روشن در برابر دردهای مردم است. اگر روحانیت نگران آینده دینداری است، بهترین راه، بازگشت به همان نقش تاریخیِ مستقل و شجاع آنهاست؛ نقشی که آخوند خراسانی، نائینی، طالقانی و… نماد آن بوده‌اند. هر اندازه روحانیون از فساد، رانت، سوءاستفاده‌کنندگان از دین و نفوذی‌های مخدوش‌کننده چهره دین فاصله بگیرند و در کنار محرومین بایستند، به همان اندازه دین در دل جامعه استوارتر خواهد ماند. امروز سرنوشت دین نه به دست دشمنان و مخالفانش، بلکه به دست خود روحانیان تعیین می‌شود. رسالت روحانیت از گذشته تا امروز یک چیز بوده است: پناهِ مردم بودن. این رسالت، هنوز از دست نرفته است.

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *