دلتنگ لگنهای دریاچهی ارومیه
نوشته: گودرز صادقی هشجین
جادهی وسط دریاچهی ارومیه در دههی هفتاد کشیده شد ولی فناوری لازم برای احداث پل وجود نداشت و به همین خاطر در وسط راه جاده قطع بود. ما که میخواستیم با ماشین شخصی یا کرایهای از ارومیه به تبریز برویم در آن قسمت ماشینها همراه مسافر سوار کشتی میشدند تا به سمت دیگر که یک کیلومتر تقریبا فاصله داشت برساند. دریاچه خروشان بود و گاهی میترسیدیم کشتی غرق بشود… کشتی که چه عرض کنم، تکه پارههای دست ساز زمختی از آهن که آدمها جایی برای نشستن نداشتند و لابلای ماشینها ولو بودند. خود این سفر عالمی داشت و به یکی از دلایل مسافرت مردم به ارومیه منجر شده بود، گویی که علاوه بر دریاچه، کشتیسواری هم مزیت نسبی گردشگری محسوب میشد. ما کشتیندیدهها چقدر به خاطر زندگی در جایی که ماشینها سوار کشتی میشدند کیف میکردیم. در سالهای بعد با احداث پل، کشتیها کاربرد خودشان را از دست دادند و در گوشهای رها شدند تا بپوسند.
بعدها یک بار در سفری به سوئد خواستم از آنجا به هلند بروم. بلیت هواپیما گران بود و در آژانس به من پیشنهاد کردند که با قطار بروم. تعجب کردم، چون قطار که از مسیر دانمارک به آلمان میرفت جایی برای عبور نداشت و بین دو کشور نه مرز خشکی بلکه مرز آبی وجود داشت. بلیت را خریدم و تصور میکردم که لابد از دانمارک به آلمان ما را با قایق رد میکنند که در طرف دیگر سوار قطار دیگری بشویم. وقتش که شد، داشتم به این موضوع فکر میکردم که ناگهان اطرافم تاریک شد و قطار به آن عظمت وارد دالانی شد که نمیدانستم چیست. همه پیاده شدند و من هم… وارد یک کشتی شده بودیم که شش طبقه داشت. قطار در یک طبقه، کامیونها در یک طبقه، سواریها در یک طبقه و بعد رستوران و… ناگهان به یاد کشتیهای دریاچه ارومیه افتادم و مفهوم «لگن» کاملا برایم جا افتاد!
پس از سالها، امروز نه از دریاچهی خروشان ارومیه خبری هست و نه از لگنهایش و نه از مردمی که از لگنسواری کیف میکردند… آرزوی رد شدن از پل دریاچه با ماشین، آرزوی سوار شدن به لگن و حتی آرزوی این که آن تکه را با شنا بگذرم برایم به یک نوستالژی تبدیل شده است. آیا عمر کفاف خواهد داد که باز هم آن روزهای دریاچه برگردد؟ آیا ممکن است دریاچه دوباره زنده شود؟
سلام جناب دکتر صادقی بزرگوار. ارومیه با وجود دریاچه ارومیه خود نمایی میکرد. ولی متاسفانه الان در شرایط بسیار بدی قرار دارد. ومتاسفانه مسئولين محترم. نوش دارو بعد از مرگ سهراب آورده اند .ولی به قول معروف. کار نشد ندارد. اگر مسئولين. از خواب خرگوشی بیدار بشوند شاید.بشه حد اقل قسمتی از آن را احیا کرد
رضا اسدی نگو بگو یه دسته گل… دوست داشتنی و حساس به امور اجتماعی. من که کاره ای نیستم ولی اگر از دستم بربیاد چشم بهشون میگم