آدمهایی از گونهی کژدمسانان
گودرز صادقی هشجین
یکی از روشهای شناسایی «تیپ شخصیتی آدمها» در روانشناسی آگاهی از «حیوانات مورد علاقه» آنها و «دلیل» این علاقه است. «حیوان اول» معرف شناخت فرد از خود او، «حیوان دوم» تصور او از شناخت دیگران از او و «حیوان سوم» آرزویش از داشتن آن «منش شخصیتی» است. برای مثال، اگر کسی به ترتیب اولویت «اسب» را به دلیل «نجابت»، «کبوتر» را به خاطر «معصومیت» و «سگ» را به خاطر «وفاداری» دوست دارد یعنی: «فکر میکند آدم نجیبی است، دیگران او را فرد بیآزاری میدانند و آرزو میکند انسان وفاداری باشد».
همکاری داشتیم که کسی از او خوشش نمیآمد و از این بابت در رنج و عذاب بود. وقتی از او در مورد حیوانات مورد علاقهاش پرسیده شد گفت: «الاغ» را به خاطر زحمتکش بودن و قدرناشناسی مردم در حق او، «کژدم» را به خاطر برخورد فوری و قاطع با دشمن، و «اسب» را به خاطر نجابتش دوست دارد! تحلیل سادهی این اولویتبندی این است که: او با این که به زعم خودش مانند الاغ به دیگران خدمت میکند قدرش شناخته نمیشود، او میداند که دیگران او را یک آدم گوشتتلخ و نیشزن میشناسند و نهایتا این که دلش میخواهد آدم نجیبی باشد اگر چه به دلایلی نمیتواند.
ما در زندگی و کار خودمان ممکن است با فردی محشور باشیم فاقد توانایی تعامل سازنده با دیگران که مورد محبت و علاقهی جمع قرار نمیگیرد. اگر او از همکار مذکری بخواهد موضوعی را با یک همکار خانم مطرح بکند جملهی خود را اینطور شروع میکند: «شما که رابطهی گرمی با خانمها دارید…». اگر ریش بگذارید در لابلای صحبتهایش میپراند: «به سلامتی با تغییر دولت بازار ریش داغ است». اگر ریشتان را بتراشید میگوید: «خوب است که شما به استقبال پیروزی اصلاحطلبان تغییرات لازم را در خودتان ایجاد کردهاید»! اگر بخواهید منصفانه با مسائل روبرو بشوید میگوید: «خوب است که آدم یکی به نعل بزند یکی به میخ، اینطوری امنیت آدم با شرایط متفاوت بیشتر تامین میشود»؛ اگر شعر بسرایید مسخره میکند؛ اگر حرف نزنید شما را ترسو معرفی میکند؛ اگر حرف بزنید آن را حمل بر مطرح کردن خودتان میکند؛ اگر مدتی در محل کار او را نبینید و نگرانش بشوید و به او زنگ بزنید که کجایید و چکار میکنید به شوخی میگوید «برای جاسوسی فقط شما را کم داشتیم» و الی آخر. آنها مرتب باید به دیگران تذکر بدهند که قصد شوخی داشتند ولی دیگران میدانند که شوخی آنها هم از روی عقده و حسادت و خبث طینت است.
اینجور افراد چون بازخورد مثبتی از دیگران دریافت نمیکنند به افراد محبوب حسد میورزند و از کسانی که در تیغرس آنها هستند انتقام میگیرند. در استخدام دیگران کارشکنی میکنند؛ از دادن نمرهی درست و به حق به محصل و دانشجو امتناع میکنند؛ اگر برگهی گزینش دستشان برسد همهی نقاط ضعف طرف را در ارزیابی متذکر میشوند و… بعد از مدتی، کسانی را که دوستشان بودند به دشمن تبدیل میکنند و وارد یک «چرخهی کور دشمنی» با دیگران میگردند. حضور چنین افرادی در یک «تشکیلات سیاسی» یا «پست اجرایی» ضربات جبرانناپذیری را برای مردم به دنبال خواهد داشت. آنها خواسته یا ناخواسته زندگیها را فرو میپاشانند؛ کوچکترین ترحمی در حق دیگران روا نمیدارند و امید مردم را به ناامیدی مبدل میسازند.
«کژدمسانان» دستهی خاصی از «آدم های سمی» هستند. آنها را باید شناخت، دوری کرد و فرصت نیشزدن و آسیب را از آنها گرفت. «دشمنی» آنها «زیانبار» و دوستی آنها «بیفایده» است. خدا رحمت کند «سعدی شیرازی» را که گفت:
عاشقان را نتوان گفت که باز آی از مهر
کافران را نتوان گفت که برگرد از کیش
منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود
خویشتن گو به در حجره بیاویز، چو خیش
من خود از کید عدو باک ندارم، لیکن
«کژدم» از خبث طبیعت بزند سنگ به نیش