برای مردان رنجدیده ایران آریایی
به مناسبت روز جهانی جوراب (مرد) – 29 آبان / 19 نوامبر
گودرز صادقی هشجین
«ژیژی» و «ژوژو» ماموریت داشتند که به مدت ۵ سال وضعیت زندگی خانوادگی در کرهی زمین را مطالعه و گزارش جامعی را به دانشمندان «آکادمی علوم اجتماعی کازمیک» در «سیارهی X12YP» تقدیم کنند. «فضاوندان» سیاره به صورت انفرادی در کپسولهای مجهز و الکترونیکی به سر میبردند و زندگی خانوادگی در زمین برایشان معضل و معمایی بود. «ژیژی» و «ژوژو» خودشان و نیز تجهیزات و سفینهی فضاپیمایشان را با آلیاژهای آنتیمتریال فمتو پوشش داده بودند که مانع رویتشان توسط زمینیها با چشم مسلح یا غیرمسلح، رادار یا با هر وسیلهی دیگری میشد. آنها کشورهای مختلف را در نوردیدند، در خانهها وارد و بدون دیده شدن در کنار انسانها نشستند و برخاستند و هر آنچه را که لازم بود در نوتبوکشان ذخیره کردند. پس از بازگشت از زمین، ژیژی به نمایندگی از هر دو نفر بخشی از گزارششان را به «زندگی خانوادگی در ایران» اختصاص داد و در بخشی از آن گفت:
اکثر ایرانیها به تعداد ۳ تا ۶ نفر در سامانههای کوچکی به شکل دانگلیس (چیزی شبیه قوطی کبریت) زندگی میکنند. عجیبترین نکتهای که تعجب ما را برانگیخت این بود که در بیشتر موارد یک نفر از آنها که «پدر» نامیده میشود زندگیاش بیشتر از بقیه در تنش و عذاب است. او صبح خیلی زود بدون آن که دیگران را از خواب بیدار کند به آهستگی نان تازه میخرد و کمی از آن را با پنیر و چای شیرین میخورد و بعضا هم نمیخورد و با خودش به محل کارش میبرد. بقیهی اعضای خانواده بیشتر میخوابند و گاهی که سر و صدای پدر اذیتشان میکند او را شماتت میکنند.
مردهای ایرانی حاصل دسترنج خود را بیشتر برای بقیهی اعضای خانواده که جثهی بیشترشان از خود پدر بزرگتر است خرج میکنند. گاهی کل لباسهای یک پدر قیمتش کمتر از یک جفت کفش پسرشان است. به سر و وضع خودشان هم نمیرسند، در حالی که خانمهایشان شیک هستند و حدودا پنج برابر مرد خانه خرج رسیدگی به خودشان از جمله اعمال جراحی زیبایی، آرایشگاه، فیتنس و اینجور چیزها میکنند. بعد از این که کارشان در کارخانه یا اداره و… تمام میشود، به جای آن که به خانه رفته و استراحت کنند، کار دوم خودشان را شروع میکنند که «رانندگی در اسنپ» یکی از رایجترین آنهاست. شب دیروقت با دستهای پر به خانه برمیگردند و در کارهای خانه هم کمک میکنند.
پدرهای ایرانی نسبت به بقیهی اعضای خانواده ژولیدهتر و چروکیدهتر هستند. آنها در خانه زیرشلوار راهراه میپوشند و همیشه بدهکار بقیه اعضای خانواده هستند. در خانه، با دیگر مردها مقایسه میشوند و به همین خاطر با روحیهای خسته و عصبی مدام در حال درآوردن پول هستند. بعضیها که آنها را «روشنفکر» میگویند از حقوق کودکان و زنان حمایت میکنند ولی به جز «گودرز صادقی هشجین» کسی در مورد حقوق مردان و شوهران صحبتی نمیکند. جالب این که زنهای ایرانی از محیط «مردسالار» مملکتشان ناراحت هستند ولی ما نفهمیدیم که آن موجودات مفلوک و سختکوش از چه نظر «سالار» نامیده میشوند. تعدادی از مردها را هم دیدیم که با دستبند در دادگاههای خانواده گردانده میشدند و شکر کردیم که ما به دلیل بیخانواده بودن به چنین دادگاههایی نیاز نداریم.
برخلاف زنها، پدرهای ایرانی یک نفر هم در بین روشنفکرانشان ندارند که برایشان آه و نالهی شاعرانه سر بدهد و برای هر رفتار ناهنجارشان یک دلیل موجه و دندانشکن دربیاورد. اگر موهایشان را شانه نزنند نشانهی شلختگی آنهاست و اگر ناخنهایشان را کوتاه نکنند معلوم میشود که بیعرضه هستند. دیر خوابیدنشان معنای خاصی ندارد. اگر زیاد در فضای مجازی پرسه بزنند دیوانه محسوب میشوند. اگر شعر بگویند یعنی هپروتی هستند. آنها نه سرشان درد میکند و نه تهوع دارند. فشارشان پایین نمیافتد. افسردگی سرشان نمیشود. به جراحی زیبایی نیازی ندارند. هر کدام از پدرهای ایرانی چند رگ بسته در عروق کرونرشان دارند. خیلی از آنها فقط یک بار دهانشان را باز میکنند و میبندند و جان به جان آفرین تسلیم میکنند. آنها ده سال کمتر از زنهایشان عمر میکنند و بطور کلی موجودات قابل ترحمی به حساب میآیند. «ژوژوی عزیز» یاد گرفته است که در این موارد مثل ایرانیها بگوید: «فاتحه مع الصوات»!
خلاصه این که وضعیت مردان ایرانی در خانواده یکی از عجیبترین موضوعات در مشاهدات ما بود. به همین خاطر، شاید بهتر باشد که همچنان در کپسولهای انفرادی خود زندگی و مانند گذشته معاشرتمان با بقیه را به «کانونهای همبستگی اولتراسوشیال» محدود کنیم. وضعیتی که پدرهای ایرانی با آن درگیرند هشداری است که مبادا ما هم وضعیتی را ایجاد کنیم که بعضی از «فضاوندان» ما در آینده مورد تمسخر ساکنین سایر سیارات واقع بشوند. زیاده عرضی نیست و به قول مردان داشمشتی و جیبخالی ایران عزیز: «عزت زیاد»!