نصف که هیچ، تمامی عالم فدای تو باد! حاجآقای گلم!
گودرز صادقی هشجین
یکی از آشنایان ما افسری بود که در زمان پهلوی به خاطر عقاید مذهبی افراطیاش زودتر از موعد بازنشسته شده بود. آدمی بود درستکار، بسیار معتقد و متشرع و نیز قاطع و استوار. بعد از پیروزی انقلاب، پسرش را که در سنین نوجوانی داوطلبانه به جبهه اعزام شده بود از دست داده، پدر شهید هم محسوب میشد.
«جناب سرگرد» بیشترین مطالعات و مباحثاتش به «ظهور امام زمان» اختصاص داشت. حرفهایی میزد که ما در هیچ منبعی سراغ نداشتیم و ادعا میکرد که بعضی از منابع به خاطر «تقیه» کمتر در دسترس عموم قرار دارند. خودش کتابهای قدیمی داشت که گاهی صفحاتی از آنها را برای ما میخواند. به ادعای او، در زمان ظهور، کفار و اهل کتاب و حتی اهل سنت آنچنان کشتار خواهند شد که خون تا رکاب اسب حضرت بالا خواهد آمد. وقتی در مورد خونریزیهای دهشتناک زمان ظهور صحبت میکرد، گل از گلش شکفته میشد و به ما که تعجب میکردیم با لبخند و پوزخند حالی میکرد که بله… قضیه اینطور است! وقتی به او متذکر میشدیم که امام زمان فرزند و رهرو پیامبر رحمت است که در فتح مکه خونی نریخت میگفت: «این یکی فرق میکند… و شما نمیدانید (و انتم لاتعلمون)»! هنگام صحبت از کشتار، چشمانش شادمانه میدرخشید و شهوت عجیبی برای بریدن سر کفار و منافقین و مشرکین و اهل کتاب و… در وجودش شعله میکشید. بعد از مدتی، همسر مرحومم به من تذکر داد که با «جناب سرگرد» وارد هیچ بحثی نشوم، چون نه تنها با هیچ توضیحی قانع نمیشد و دست از عقایدش برنمیداشت، بلکه به ما بدبین میشد و بعید نبود که به ظن کفر و بیایمانی، طردمان نکند یا بلایی سرمان نیاورد!
بعضی از مومنین که بیشتر از حال به آخر کار کار دارند و اصطلاحا عقایدشان «آخرالزمانی» است، مانند ایشان فکر میکنند. در بین اهل سنت، داعشیها، که به «مهدی» خاص خودشان اعتقاد دارند، در عمل نشان دادهاند که تئوریهای «جناب سرگرد» را میتوان در قرن ۲۱ عملی کرد و کشتارهای بیرحمانهی آنها در بین شیعیان و اهل کتاب و علویان و ایزدیان گویای وجود چنان اعتقادات تندروانه است.
آنچه که اخیرا از زبان یکی از عزیزان (!) مبنی بر «مهم نبودن جان انسانها» و «نابودی نصف جمعیت دنیا» در راه رسیدن به «آرمان نهایی» صادر شد، حرف نسنجیدهی یک فرد ناآگاه یا احساساتی نیست، بلکه موضع واقعی جریان مهمی است که به دلیل «تقیه» بیان آن را به مصلحت نمیدانند یا به خاطر محافظهکاری از بیان حقیقت میترسند. به نظر من باید از ایشان به خاطر صداقت و صراحت لهجه تشکر کرد نه این که به خاطر ابراز عقیدهی واقعی خود و همفکرانش شماتت نمود. جامعه باید بداند و آگاه باشد که این یک «قرائت» جاری از دین است که اگر سر کار آید تبعات خونین خود را به دنبال خواهد داشت. زبان ایشان بیانگر آن چیزی است که در قلب هزاران نفر از همفکران ایشان میگذرد و به هر دلیلی فرصت بیان پیدا نکرده است. تمام