منوی دسته بندی

حقوق شوهرها

رساله‌ای در دفاع از مردان عیال‌وار ایران عزیز

نویسنده: گودرز صادقی هشجین

پیشگفتار (سخن نخست)

در همه جای دنیا مردها کمتر از زنها عمر می‌کنند. اگر «طول عمر» را ملاک خوشبختی بدانیم، «مردان روس» بدبخت‌ترین مردان روزگار هستند که به طور متوسط 13 سال از «زنان روس» کمتر عمر می‌کنند. معلوم نیست دلیلش چیست. این که «ودکا» عامل این جنایت است یا «خانم‌های روس» با اعمال «سیاست‌های مردکشانه‌ی مزمن» بلایی سر آنها می‌آورند، «برادر ولادیمیر پوتین» هم نمی‌داند.

آمار 2024 تا به امروز به ما می‌گوید که «خانم‌های ایرانی» تقریبا 80 سال و مردهای ما 76 سال عمر می‌کنند. لیکن، من این آمار را قبول ندارم و دلیلش را عرض خواهم کرد. بر اساس گزارش «سازمان ثبت احوال کشور» در همین 5 ماه نخست سال 1403 تعداد مردانی که «دعوت حق را لبیک گفته» یا اجبارا پذیرفته‌اند تقریبا 100 هزار نفر و تعداد خانم هایی که به اکراه و با «دعای خیر» همسرانشان فوت کرده‌اند 78 هزار نفر بوده است. حالا فرقی نمی‌کند چطور این تفاوت را بیان بکنید. می‌توانید بگویید که 22 هزار نفر مرد بیشتر از خانم‌ها یا 22 هزار نفر خانم کمتر از آقایان فوت کرده است. به هر حال، در مملکتی که تعداد «متولدین ذکور و اناث» برابر است این 22 هزار نفر که نمرده‌اند چه برنامه‌ای دارند و اگر قرار باشد هی تعداد خانم‌هایی که نمی‌میرند روی هم انباشته بشود آخرش چه می‌شود، من یکی سر درنمی‌آورم.

اصلا معقول نیست که زن‌ها اینقدر نارو می‌زنند و کمتر می‌میرند و اصلا فکر نمی‌کنند که اگر در آن دنیا از نظر تعداد «زن ایرانی» کمبودی وجود داشته باشد بر مردان ایرانی چه خواهد گذشت. اگر زبانم لال مردهای ما در آن دنیا اجبارا «زن‌های بیگانه» را به «نکاح» خودشان در بیاورند و «نژاد آریایی» در سرای باقی با نژادهایی که «هنرها همه نزد آنها نیست» آمیخته بشود، چطور با نفرین «کورش کبیر» کنار خواهیم آمد؟ اگر «تهاجم فرهنگی» در آن دنیا هم خانواده‌های «متوفیان مذکر شل‌تنبان ایران اسلامی» را هدف قرار بدهد، جواب «آقای حسین شریعتمداری» را چطور باید بدهیم؟ اگر زن‌های ما کمی بیشتر احساس مسئولیت می‌کردند و «یک جو غیرت» داشتند به تعداد بیشتری فوت می‌کردند تا چنین مشکلات بالقوه‌ای  ترس و اضطراب را بر ما تحمیل نکند. پس خانمهای عزیز! لطفا به تعداد مردها فوت بکنید.

این را هم باید بگویم که این که فکر کنیم «مردهای ایرانی» به روایت آمار خیلی هم وضعشان بد نیست (علیرغم میل باطنی خانم ها) چیز مثبتی نیست. «عرفای ربانی» گفته‌اند که «مردان متاهل طولانی‌تر از مردان مجرد عمر می‌کنند در حالی که بیشتر از مجردین از خداند سبحان طلب مرگ می‌نمایند»! دلیلش چیست؟ می‌ترسم بگویم. خلاصه‌اش این است که باید دید آیا این عمر آقایان که میگذرد، چه کوتاه باشد و چه دراز، اصلا شبیه عمر «آدمیزاد» است یا شبیه یک موجود دیگر.

انجمن‌های زیادی برای حمایت از حقوق «بیماران خاص»، «زنان»، «کودکان معمولی و کودکان کار»، «اقلیت‌های مذهبی و قومی»، «حیوانات اهلی و وحشی»، «پناهندگان»، «آوارگان جنگی»، «زنان خیابانی» و… در کشورهای مختلف و بعضا در کشور خودمان فعالیت می‌کنند. ولی از این که هیچ انجمنی برای «دفاع از حقوق شوهران» وجود ندارد آدم دلش به حال آن «موجودات زبان بسته» می‌سوزد و به همین دلیل تصمیم گرفتم کتابی در شرح و بیان آلام و بدبختی‌های آنان بنویسم. سبک و سیاق طنازی را در پیش می‌گیرم تا خانم‌ها با خواندن آن عصبانی نشوند که هیچ، لبخند هم بزنند. صد البته لبخند زنان در جایی که آدم بخواهد مختصر حقی برای مردان قائل بشود از «فحش ناموسی» هم بدتر است. با این حال، برای من یکی تحمل لبخند و حتی پوزخند از فحش مستقیم آنها راحت‌تر است. در این کتاب کاری به کار «مردان عزب» ندارم، چون آنها برای خودشان پادشاهی هستند و اصلا احد‌الناسی نمی‌تواند حق آنها را ضایع بکند. پس… پیش به سوی «دفاع از حقوق شوهران فلک‌زده‌ی ایران عزیز»!

…ادامه دارد

بخش اول – آیا شوهرهای ایرانی عقل دارند یا نه؟

روزی «مهندس محمدحسین زینال‌زاده‌ی اکبرآباد سفلی» (یک نفر است، اشتباه نکنید) همراه با پسر خردسالش دنبال جای پارک می‌گشت. یک جا به زحمت پیدا کرد، ولی وقتی مشغول جابجا کردن ماشین بود یک مامور «پلیس راهوار» مانع شد. در پاسخ به این که: «چرا نمی‌شود، جناب سروان»؟ (البته طرف استوار بود ولی ایرانی‌ها معمولا وقتی که کارشان گیر بیفتد چند درجه‌ی تشویقی به مامورین نظامی و انتظامی اعطاء می‌کنند)؟ پلیس گفت: «مگر نمی‌بینید که اینجا محل پارک برای معلولین است»؟ تا پدر بخواهد حرفی بزند، پسرک گفت: «خب جناب پلیس، ما هم معلولیم دیگر» و پلیس که کنجکاو شده بود پرسید «چه نوع معلولیتی دارید»؟ و پسر گفت: «ما هر دو معلول ذهنی هستیم»! اگر چه پدر برآشفته شد، پلیس خوشش آمد و اجازه داد، به شرطی که حداکثر تا نیم ساعت برگردند و ماشین را ببرند!

«مهندس» از همان روز به فکر می‌افتد که آیا واقعا «معلول ذهنی» است یا نه؟ و گرنه چطور خداوند آن «سخنان حکمت‌آمیز» را بر زبان آن «پسرک فضول» انداخته بود؟ خیلی که فکر می‌کند می‌بیند مهمترین معلولیت ذهنی را که ناشی از «سفاهت، محجوری یا اختلال روانی» بوده از موقع جاری شدن «صیغه‌ی عقد ازدواج» یا قبل از آن داشته است. نمونه‌اش این که: در حالی که در یوم حاضر حقوق دریافتی اش ماهانه 20 میلیون تومان است، مهریه‌ی خانمش 1000 عدد «سکه‌ی تمام بهار آزادی» است که به «نرخ روز» می شود 40 میلیارد تومان. برای «تادیه‌ی دین» قانونی و شرعی خودش در هر زمان که «زوجه» اراده فرماید باید حقوق 2000 ماه معادل 166 سال خودش را به او بدهد و در آن مدت نباید چیزی بخورد و به محل کارش هم پیاده برود. الان که این مطلب را می‌نویسم «محمد حسین» 50 سال دارد که محاسبه‌ی فوق باید تا 216 سالگی‌اش همین کار را انجام بدهد. خب یک آدم نه تنها در «کشورهای پیشرفته» بلکه در سایر «کشورهای اسلامی» چنان امضای احمقانه‌ای را بدهد جایش به جز «آسایشگاه روانی» کجا باید باشد؟ علاوه بر این، آن بدبخت «بچه ننه» که در خارج هم تحصیل کرده برای این که نشان بدهد چقدر عاشق است و امروزی و مدافع «حقوق زنان»، سایر موارد Optional (اختیاری) در «عقدنامه» و حتی چیزهایی که در آن به صورت Default (پیش‌فرض) هم نبود امضا کرده است؛ از جمله آنها عبارتند از: «شرط تنصیف اموال در صورت طلاق»، اعطای «حق حضانت» فرزندانی که هنوز به دنیا نیامده بودند، واگذاری «حق تعیین محل اقامت و اشتغال به تحصیل و کار مستقل و خروج از کشور» و… پدردختر خواسته بود که «حق طلاق» را هم به همسرش واگذار بکند ولی او دلش نیامده بود که اصلا حرفی از اینجور چیزها در «عقدنامه» بیاید و حتی با شنیدن آن کمی گریه کرده بود.

«مهندس» یادش آمد موقعی که در حال «فشار از پایین و چانه‌زنی از بالا» بودند اولش کمی نگران شد، ولی پدرش که نمی‌دانیم چیزی خورده بود یا نه به او تشر زد که: «این عروس گلم بیشتر از اینها می‌ارزد. همان‌طور که برای عروس بزرگترم 1000 تا بریدیم، برای او هم حداقل همین‌قدر… یا اگر با من باشد 2000 تا»! حضار هورا کشیدند ولی «آخوند محضردار» چشم غره‌ای رفت یعنی که: «دیوانگی بس است، احمق مادرزاد»!. با تشویق و هورای حضار و گفتن این که «کی داده کی گرفته»، شجاعت «زینال‌زاده» دو چندان شد و با «عشوه‌ای پدرزن کشانه» گویی که «برجام» را امضاء می‌کند «سند سفاهت» خودش را امضاء کرد.

از گفتن این مطلب خواستم بگویم که به نظر می‌رسد که درصد قابل توجهی از «شوهران میهن اسلامی» ما از «تعادل روحی-روانی» مناسبی برخوردار نیستند و به همین خاطر به دردسر می‌افتند. لازم است قانونی تصویب بشود که وقتی به خاطر «اجرای مهریه» پای آنها به «دادگاه‌های عمومی-حقوقی» کشیده می‌شود، «قضات محترم» ابتدا آنها را نزد «کارشناسان رسمی و مشاوران قوه‌ی قضائیه در امور روانپزشکی» ارجاع بدهند تا ببینند طرف «محجور» است یا نیست. به زبان خودمانی ببینند طرف «در باغ قرار دارد یا نه» و نکند که عقلش سر جایش نیست و «پاره‌سنگ» برمیدارد؟

واژه‌ی «حجر» از نظر لغوی به معنای «ممنوع» است و در «علم حقوق»، «محجور» به شخصی گفته می‌شود که اجازه‌ی دخل و تصرف در اموال و حقوق مالی خود را ندارد. «قانون‌گذار» افراد محجور را بنا به مصلحت‌هایی از انجام تمام یا برخی از اعمال حقوقی منع کرده است. در «اصطلاح قانون مدنی» به آدم «غیر رشید» که نمی‌فهمد چه غلطی می‌کند، «سفیه» نیز گفته می‌شود و در قانون مدنی، احکام و شرایط خاصی را برای «معاملات سفیه» در نظر می‌گیرد. ممکن است با استناد به آن خیلی از «کی داده کی گرفته»ها را لغو و جان «شوهران سفیه سرزمین آریائی» را به این بهانه که در هنگام امضای عقدنامه «حالشان خوش نبوده» باطل کرد! انشاءالله تبارک وتعالی…

…ادامه دارد

بخش دوم – آیا شوهران ایرانی هم مشمول حقوق بشر هستند؟

بدون آن که کسی به من بگوید، خودم متوجه هستم که بعضی از خانم‌ها که در حال مطالعه‌ی این کتاب هستند تا به همین جایش به خاطر باز کردن یک بحث نابجا کلی عصبانی شده‌اند. باید به آنان گفت که: شما که خواننده‌ی این کتاب هستید لابد علاقه دارید بدانید که همسران شما چه حقوقی دارند و از این نظر جزو «آدم‌های باوجدان و منصف» هستید. خانم‌هایی هم هستند که معتقدند که شوهرها حق و حقوقی ندارند که کسی بخواهد در باره‌اش کتابی بنویسد. آنها تا عنوان این کتاب را می‌بینند بدون این که جمله‌ای از آن را بخوانند مستقیما در «سطل زباله» می‌اندازند در حالی که بیشتر از بقیه به آن نیاز دارند. در «زبان ترکی» ضرب‌المثلی هست که می‌گوید: «به دخترم می‌گویم تا عروسم بشنود». مطابق این ضرب‌المثل، من با شما خواننده‌ی عزیز صحبت می‌کنم تا تکه‌هایی از این مطالب را اگر نمی‌ترسید مستقیما و اگر می‌ترسید به طور غیرمستقیم به آن گروه از «شیرزنانی که حق همیشه با آنهاست» برسانید تا بلکه به «صراط مستقیم الهی» هدایت بشوند. شما «نوادر استثنائی» هم بدانید که عنوان این کتاب «حقوق شوهران» است نه «حقوق مردان»، پس لاجرم طرف حسابش زنانی هستند که حقوق همسرانشان را مثل «چلوقیمه‌ی نذری» می‌خورند و ککشان هم نمی‌گزد.

احتمال می‌دهم که بیشتر از خانم‌ها، این «آقایان متاهل» هستند که مشتاق خواندن این کتاب هستند چون با دیدن عنوان آن احتمالا شوکه شده و به خود آمده‌اند که «ای بابا، پس ما هم حق و حقوقی داشته‌ایم و نمی‌دانستیم»! این اثر فاخر (چکار کنم مجبورم خودم برای خودم نوشابه باز کنم) شوهران وظیفه‌شناس و «ایثارگر» ما را به خودآگاهی می‌رساند تا پس از عمری «استضعاف فکری» بفهمند که «خداوند باری‌تعالی» آنها را هم مانند جانوران دیگر از جمله‌ی «موجودات ذی‌شعور و ذی‌حق» می‌داند.

«گل‌نساء خانم» که همسایه ما بود از آن دسته خانم‌هایی است که معتقد است زمین یک «موجود مونث» و زن «جنس زایای بنی نوع بشر» است و اگر از ابتدای خلقت روش دیگری برای «تولید مثل» وجود داشت ضرورتی برای آفرینش این «موجود زاید»، یعنی «مرد» نبود. بنابراین، اگر در آینده امکان «تولید مثل آزمایشگاهی» مقدور گردد می‌توان بدون «کشتار دسته‌جمعی» مردان و صرفا با محدود کردن تولید مثل آزمایشگاهی به «جنس ماده» در یک بازه‌ی زمانی یکصد ساله تعداد مردان را در کره‌ی زمین به صفر رساند. «گل‌نساء» بعد از به دنیا آوردن سه فرزند و «گذشتن خرش از پل» و یائسه شدن، به «فمینیسم فوق رادیکال» گرایش پیدا کرد. او از آنهایی است که مردان را «دشمن» می‌شناسد و اعلام می‌کند که زنان باید از «جامعۀ مردان» بیرون بیایند و «همجنسگرایی سیاسی زنان (Political Lesbianism)» را بر شئونات «جامعه‌ی جهانی» حاکم کنند. او معتقد است که زنان در طول تاریخ «تحت ستم مردان» بوده‌اند و این ستم در «رابطۀ جنسی» نیز نمود آشکاری دارد؛ بنابراین زنان باید از ازدواج یا هر گونه رابطۀ جنسی با مردان حذر کنند! ایشان یکی از «مرشدان گیس‌سفید» در «فضای مجازی است». با همین دیدگاه بود که او اول شوهرش «جناب سرهنگ ایران‌زاد» را با مهربانی و دادن بعضی چیزهای تشویقی (مشابه آنچه که در «پت شاپ ها» فروخته می‌شود) تشویق کرد تا خانه و ماشین را به اسم او بزند و بعد از آن مهریه‌اش را به اجرا گذاشت و کمر شوهرش را شکست. «سرهنگ» برای خودش آدمی بود و با «درجه‌ی سرهنگی» بازنشسته شده بود و در «محله‌ی پونک» برای خودش برو و بیایی داشت. لیکن، از زمان «طلاق» به این طرف آنقدر وضعش خراب و به سرعت پیر و شکسته شد که همسایه‌ها او را «سرهنگ مچاله» نام‌گذاری کرده بودند. او که هفتاد سال سن داشت پس از یک سال هشتاد و پنج ساله به نظر می‌رسید و «شکر خدا» فوت کرد و راحت شد.

اگر پایتان به «دادگاه‌های خانواده» باز بشود گاهی مردهایی را می‌بینید با قیافه‌هایی موجه ولی «دست‌بند به دست»، در حالی که پشت سرشان هم خانم‌هایی با صوت جلی «شعارهای انقلابی» سر می‌دهند که اهم آنها عبارتند از: «پدرت را درمی‌آورم» (البته نمی‌گویند از کجادر می‌آورند)، «به خاک سیاه می‌نشانمت»، «تا تو باشی از این غلط‌ها نکنی» (مشخص نیست چه غلطی). این‌که آن دو بچه‌ی مشترک هم دارند یا نه مطمئن نیستم چون اگر داشتند «خانم انقلابی» لابد به احترام بچه‌هایش آبروی پدر آنها را نمی‌برد. این را از این رو گفتم تا بدانید که خداوند در مقابل هر «مرد قلدر» یک «زن سلیطه» هم خلق کرده است تا «تعادل آفرینش» از بین نرود. این امر در مسئله‌ی «فساد اخلاقی» هم صدق می‌کند. یک بار از خانمی شنیدم که: «همه‌ی مردها فاسدند». بنده عرض کردم: «خواهرم! به ازای هر مرد فاسدی لابد یک زن فاسد هم هست، چون مردها برای این کار بالاخره به یک نفر شریک جرم از جنس مخالف نیاز دارند»! دو توضیح در این مورد بدهم: اولا بعد از آن توبه کردم و «زنان نامحرم» را «خواهر» خطاب نکردم چون معمولا آدم‌هایی که به «زن و دختر دیگران» خواهرم می‌گویند بیشتر از بقیه مشکوک می‌زنند. دوم این که آن خانم بعد از شنیدن حرف من که به استناد آیه‌ی شریفه‌ی « فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ » گفته بودم با اینجانب قهر کرد و دیگر جواب سلامم را هم نمی‌دهد. امیدوارم که «خانم‌های ام‌القرای اسلام» بیشتر از این «سعه‌ی صدر» نشان بدهند و به خاطر دفاع از «حقوق شوهران» این «بنده‌ی سراپا تقصیر خداوند» را مورد «تحریم ظالمانه» قرار ندهند. اجرشان با خدا!

…ادامه دارد

بخش سوم تا باد از این زن‌ها باد!

ممکن است بعضی «شوهرهای قلچماق» از نوشته‌های من سوء استفاده بکنند و آن را بر سر زنان ستمدیده‌ی خود بکوبند. آنها باید بدانند که ما «طرفدار حق» هستیم نه «طرفدار مرد». همانطور که هم مرد خوب وجود دارد و هم مرد بد، این خوبی و بدی در میان «جامعه‌ی نسوان» هم موضوعیت دارد. یکی از «عاقله زنان میهن اسلامی» وقتی که بخش‌های قبلی این نوشته را رویت کرد، یادداشتی را به شرح زیر نوشت:

«درود بر نگارنده‌ی متن. الحق که حرف حق را زده است. اگر نیم‌نگاه مختصری به جامعه داشته باشیم، کاملا متوجه موضوع خواهیم شد. دقیقا همان دخترهایی که با هزاران آیه و قسم و مظلوم‌نمایی مدعی می‌شوند که من این مهریه را مطالبه نخواهم کرد و من در چه خانواده‌ای بزرگ شده‌ام که از شما مهریه طلب کنم، همراه با خانواده‌شان موقع تعیین مهریه خودشان را به قول معروف و عامیانه امام و پیغمبر جلوه می‌دهند و همان‌ها تا جای پایشان را در زندگی محکم می‌کنند، چهره‌ی واقعی و شیطانی‌شان را نشان می‌دهند و به هر قیمتی شده می‌خواهند پدر مرد و شوهر بیچاره را در بیاورند و با هر بی‌شرافتی مرد را به دادگاه می‌کشند و مهریه طلب می‌کنند. اینها واقعیت جامعه هستند. چشم‌هایمان را به روی واقعیت‌ها نبندیم و به هیچ کس اعتماد نکنیم».

یکی از آقایان که به دنبال مشاهده‌ی مطلب فوق بسیار احساساتی شده بود، پس از «تکبیری دشمن شکن»، «صیحه‌ای زد و از هوش برفت» و پس از به هوش آمدن با ناله گفت: «باز هم بگو که سخن از زبان ما می‌گویی» و خانم ادامه داد: «بعضی از خانم‌ها فقط موقع طلب مهریه مدعی اسلام هستند. آیا واقعا تعهدات اسلامی جایی در زندگی آنها دارد؟ کدام اسلام این همه مهریه را برای زن بریده است؟ اکثر دخترهایی که الآن به مشکل برمی‌خورند شوهرانشان را با غول چراغ جادو اشتباه گرفته‌اند. مثل این است که باید هر آرزو و عقده‌ای را که در خانه‌ی پدری داشتند و برآورده نشده شوهر بدبخت مثل غول چراغ جادو به محض آرزو کردن آماده بکند»!

من هم دست کمی از آن «مرد ناهشیار» نداشتم و احساساتم دچار غلیان شد. ایکاش آن خانم به جای من کتاب را می‌نوشت و تنها «طنازش» (با کسر “ز” به معنای ویرایش طنازانه!) آن را به من می‌سپرد، ولی آتش ایشان تندتر بود و ترسیدم کار دست من بدهد. درافتادن با 41750000 آدم مونث کشور از «نوزاد» تا «در آستانه‌ی فوت» کار آسانی نیست و من از آن می‌ترسم.

مردان «ایران اسلامی» با دو دسته از زن‌ها هیچ مشکلی ندارند: «زنان مومنه» و «زنان کافر». مومن‌ها که تکلیفشان را می‌دانند و کفار هم که تکلیفی ندارند. مشکل با «زنان مشرک» است که هم به «خدا» را می‌خواهند و هم «خرما» را. نصف دین را قبول دارند و نصفش را نه. مثلا معتقدند که «مهریه‌ی بالا و نفقه و اجرت‌المثل و تعیین محل سکونت» و… حق آنهاست، ولی مرد حق ندارد «زن اضافی» بگیرد (مثل نان اضافی که ما قدیم‌ها برای ساندویچ می‌گرفتیم و کلفت‌ترش می‌کردیم). بعضی از خانم‌های مشرک حتی به همسرانشان اجازه نمی‌دهند که «مثل آدم» جواب سلام خانم‌های همکار را در خیابان بدهند. زنان مشرک با «تیپ جنیفر لوپز» به شوهران خود نهیب می‌زنند که: «از امام علی (ع) یاد بگیر که روی حضرت فاطمه (س) زن نگرفت»، بدون این که متذکر بشوند که اولا بعدها گرفت، ثانیا فاطمه که بود و مخصوصا «پدر زن امام» چه کسی! در مقابل، مردان مشرک با «تیپ آلن دلون» فریاد می‌زنند که: «ببین ائمه‌ی معصومین (ع) چند تا زن داشتند»، بدون این که اذعان بکنند که در آن موقع همه، حتی «اقشار آسیب پذیر» داشتند و الآن در «قرن 21 میلادی» وضع فرق می‌کند.

مومنین ارجمند می‌دانند که «شرک از کفر بدتر است» و «مثَل شرک مَثل مورچه‌ی سیاهی است که در شبی ظلمانی روی سنگی سیاه می‌لغزد». خدا از مومنین خوشش می‌آید و کفار را هم تحمل می‌کند ولی بیشتر از همه از دست «مشرکین» برآشفته می‌شود که «فازشان مشخص نیست».پس، بر خانم‌ها باد احتراز از «مردان مشرک» و بر مردها باد احتراز از «زنان مشرک» که برای هر دو «همسر کافر» هزار بار بهتر است. به درستی که « أَنَّ اللهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ ».

…ادامه دارد

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *