ریاستطلبی «فیزیولوژیک» و ریاستطلبی «پاتولوژیک»
گودرز صادقی هشجین
ورودیه:
همکارم آقای «دکتر سیدحسین حسینی» نقل میکردند که روزی یکی از مقامات روحانی و وارسته به ایشان گفته بود: من به این نتیجه رسیدهام که برای موفقیت در ریاست آدم باید کمی، و نه زیاد، حبجاه داشته باشد. کسی که ریاست را برای خودش یک ارزش نمیداند نمیتواند مدیر موفقی باشد»!
بحث:
انسان برای چیزهایی مبارزه میکند که برایش ارزشمند باشند، یکی برای عقاید خاصش، دیگری برای شهرتش و کس دیگری برای منافع مادیاش. به ما ربطی ندارد که انگیزهی او چیست و خط قرمز ما تنها خوب کار کردن و درستکاری طرف است. این که انسان از ریاست خوشش بیاید یک امر طبیعی است. چه کسی از غذای خوشمزه خوشش نمیآید؟ اما خوشآمدن چیزی است و ولع بیمارگونه چیز دیگری است. آدم خوشغذا با آدم شکمو زمین تا آسمان فرق دارد. آدمی که بندهی شکم است ممکن است به خیلی از اختلالات دیگر هم مبتلا باشد و برای رسیدن به یک وعده غذای خوشمزه کرامت و عزتنفس خودش را پایمال بکند. در مورد ریاست هم همینطور است.
من وقتی پستی به کسی پیشنهاد میکردم هر گاه که طرف صادقانه از من تشکر میکرد و میگفت که خوشحال است که میخواهم او را ارتقاء بدهم بیشتر به او مایل میشدم. در عوض، کسانی هم بودند که با اما و اگر درویشمآبانهی دروغین و منت گذاشتن و آن را تکلیف نامیدن قبول مسئولیت میکردند، لیکن موقعی که میخواستم استعفا بدهند ترک پست برایشان از جان کندن سختتر بود!
تمایل به ریاست در حد متعارف و طبیعی را «ریاستطلبی فیزیولوژیک (طبیعی)» نام میگذارم که تا به حال خودم به این عنوان در جایی ندیدهام. در مقابل، «ریاستطلبی پاتولوژیک (بیمارگونه)» هم یک واقعیت است که باز اصطلاح ظاهرا مندرآوردی از خودم است. اینان کسانی هستند که برای کسب مقام همه چیز را زیر پا میگذارند و تمایل حیوانی و شهوانی به پست و مقام آنها را از درجهی انسانیت ساقط میکند. آنها لابیگری میکنند، رقبا را ناجوانمردانه از میدان خارج میکنند، در مقابل مقامات بالاتر به دریوزگی میافتند و با وعده و وعید به عامهی همکاران خود آنها را گول میزنند. دستهی اول (طبیعیها) اگر به ریاست نرسند یا پست خودشان را از دست بدهند کمی تا قسمتی ناراحت میشوند. لیکن، بیماران ریاست در صورت نرسیدن به مقام یا از دست دادن آن، شیرازهی زندگیشان از هم میپاشد، دچار حملات تشنجی میشوند، به زمین و زمان نفرین میکنند، به هر ریسمان پوسیدهای متوسل میشوند و به انواع و اقسام اختلالات روحی-روانی و جسمی مبتلا میگردند (از آریتمیهای قلبی و پرفشاری خون تا شب ادراری!).
نتیجه گیری:
با به رسمیت شناختن نفسانیت معقول آدمها باید کمک کرد تا ریاستطلبان فیزیولوژیک در صورتی که صلاحیتهای لازم را دارند در مصدر امور باشند. آنها افرادی با انرژی و هدفمند و دارای خصلت رهبری سازمانی هستند که برای اثبات هنر و توانمندی خود محیط تحت سرپرستی را شکوفا میکنند. در مقابل، باید افراد ریاستطلب پاتولوژیک را شناسایی و از سر کار آمدن آنها جلوگیری کرد. آنها بیمارانی روانی هستند که برای بقاء یا ارتقاء خود همه چیز را فدا میکنند. آنها فاقد ایدئولوژی هستند و هر دم به رنگی در میآیند. فدا کردن دیگران، بند و بست با عوامل قدرت و ثروت، امتیاز دادن به افراد ناشایست و بی تفاوتی یا مشارکت در فساد و اختلاس از جمله عواقب روی کار آمدن چنین افرادی هستند.
بسیار زیبا از خواندن نوشته های کوتاه و طنز آلود شما که واقعیت را بیان میکند لذت میرم
لطف شما مزید باد جناب علوی عزیز