دیپلمات های کر و لال میهن من
گودرز صادقی هشجین
ماجرای اول – سال 1375
به عنوان دانشجو گاهی به سفارت ایران در لاهه مراجعه میکردم. ظاهرا هیچکدام از کارکنان سفارت ایران در آنجا زبان هلندی (داچ) بلد نبودند. نمیدانم سطح زبان انگلیسی آنها چطور بود، خدا میداند! برای این که کارشان راه بیفتد، یک نفر مراکشی به نام «محمد»، متولد و شهروند هلند، را به عنوان «آچار فرانسه» استخدام کرده بودند. چون شهروند هلند بود، «هلندی» صحبت میکرد. چون در یک خانوادهی عرب به دنیا آمده بود، «عربی» صحبت میکرد. چون مثل سکنهی هلند از کودکی با زبان انگلیسی آشنایی داشت، «انگلیسی» صحبت میکرد. چون مدتها با ایرانیها و نیز کارکنان سفارت حشر و نشر داشت، «فارسی» صحبت میکرد. آیا مثل بعضی مردم هلند با دیگر زبانهای اروپایی (مانند آلمانی، فرانسوی و اسپانیایی) هم آشنایی نسبی داشت یا نه، نمیدانم. آنچه میدانم این که: «یک سفارت بود و یک محمد و دیگر هیچ»!
ماجرای دوم – سال 1395
بله… بیست سال از آن ماجرا گذشته بود و من این بار در کسوت رئیس یک دانشگاه ایرانی و نیز «معاون اتحادیهی دانشگاههای آسیای میانه» پایم به «بیشکک» (پایتخت قرقیزستان) باز شد. در سفارت ایران در آنجا کسی را ندیدم که «زبان قرقیزی» بلد باشد. البته زبان قرقیزی از خانوادهی زبانهای ترکی است و اگر یک کارمند آذری ایرانی کمی وقت بگذارد میتواند در مدت کوتاهی آن زبان را بفهمد و شاید هم صحبت بکند یا به صورت شکسته بسته منظورش را برساند. علیایحال، آنجا هم یک نفر «تاجیک» در استخدام سفارت بود. فرض کنید که اسم او هم «محمد» بود (راستش را بخواهید اسمش را فراموش کردهام). محمد قرقیزی نمیدانست ولی به زبان «فارسی دری» مسلط بود چون زبان مادریاش بود. بعلاوه، چون «زبان روسی» زبان مشترک کشورهای شوروی سابق بود و هنوز هم تاحدودی هست، به زبان روسی هم تسلط کامل داشت. مردم قرقیزستان هم بلااستثناء به زبان روسی مسلط هستند. حالا نقش محمد این بود که: کارکنان سفارت حرفشان را به فارسی به او میگفتند و او آن را به زبان روسی به قرقیزها میگفت و قرقیزها هم به زبان روسی به او پاسخ میدادند. بعد محمد به زبان فارسی به دیپلماتهای زحمتکش (!) ما منتقل میکرد. آیا محمد به زبان انگلیسی نیز تسلط داشت یا نه، نمیدانم. آنچه میدانم این که: «یک سفارت بود و یک محمد»!
ماجرای سوم – باز هم سال 1395
سر راهم از «بیشکک» به تهران، ابتدا سوار هواپیمایی به مقصد «مسکو» شدم. در کنار من یک دختر خانم امریکایی به سن تقریبا 25 سال نشسته بود با 2 قلاده گربه که با خودش به امریکا میبرد. در کمال تعجب دیدم که با مهمدانداران به زبان قرقیزی نسبتا کاملی صحبت میکرد. کنجکاو شدم و ماجرا را پرسیدم و خلاصهاش این بود: «پس از گرفتن مدرک کارشناسی از دانشگاه در امریکا، دو سال پیش با نامزدش قرار گذاشته بود تا او سربازیاش را به پایان میبرد دخترخانم به یک کشور در حال توسعه برود و در موسسات خیریه خدمت بکند. او قرقیزستان را انتخاب کرده بود. در آن مدت و با حشر و نشر با مردم کوچه و بازار و همکارانش، «زبان قرقیزی» را یاد گرفته بود تا بهتر با مردم طرف خدمتش صحبت بکند. خیلی عجیب بود، نه؟
ختم کلام با یک کنجکاوی بدون ارتباط با بوقهای استکباری
با خودم فکر کردم: «پس این دیپلماتهای ما در سالهای متمادی خدمتشان چکار میکنند که برای کارهای روزمرهی خودشان هم به یک محمد غیرایرانی محتاجند؟ ضمنا… این سفرای اروپایی و آسیایی که کلیپ موسیقی ایرانی با صدای خودشان به اشتراک میگذارند یا در کنار آرامگاه حافظ اشعار او را قرائت میکنند یا… دیپلمات هستند یا کارکنان دولت ما در خارج از کشور؟ و دیگر این که، دیپلماتهای عزیز ما با چه زبانی فرهنگ ایرانی و زبانم لال پیام انقلاب ما را به مردم جهان منتقل میکنند؟