منوی دسته بندی

با نخستین باران بهاری

عزیز من!

به من گفتی که بدون من زندگی نخواهی کرد… نه می‌خواهی و نه می‌توانی! من به تجربه می‌دانم که نبودن من این‌قدرها هم برای تو سخت نخواهد بود. دنیا به همان اندازه که دنیای آمدن‌هاست، دنیای رفتن‌ها هم هست. اگر قرار بود به رفتن هر کسی زندگی کس دیگری فرو بپاشد، دنیا سر پا نمی‌ماند. می‌دانم که از دست دادن یک همراه چقدر سخت است و توان‌فرسا! پیشاپیش درکت می‌کنم. روزهای سختی خواهی داشت و هفته‌هایی و شاید ماه‌هایی… تو مهربان‌تر از همه‌ی کسانی بودی که می‌شناختم. پس، این که ماه‌ها به هم بریزی دور از انتظار نیست.

اما عزیزترینم!

اولین زمستان را که بدون من پشت سر بگذاری، نخستین باران بهاری اندوه تو را خواهد شست. لبخند خواهی زد و دنیا را بدون من هم شیرین خواهی یافت. از گفتن این حرف‌ها باکی ندارم چون هرگز این نامه به دستت نخواهد رسید. برای خودم می‌نویسم تا دلم را خوش کنم که با رفتنم آنقدرها هم آزار نخواهی دید. می‌دانم که سختی‌های زندگی آنچنان هولناک است که هرگز نتوانستم به تو آن شادی‌ای را ببخشم که دوست می‌داشتم، باشد که از شدت رنج‌های زندگی‌ات کاسته باشم.

عزیز من!

اگر تو نباشی و من باشم، نمی‌دانم بر من چه خواهد گذشت. پس بگذار آرزو کنم که زندگی‌ام هرگز از بودن تو خالی نباشد. من به قدر کافی در کوران زندگی آزمون داده‌ام، اما هرگز دوست ندارم در آزمون بی‌تویی حاضر باشم. نه به پیروزی‌اش می‌اندیشم و نه به شکستش… خدا هرگز مرا بی تو نگه ندارد!

گودرز صادقی هشجین

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *