منوی دسته بندی

امیرکبیر: قربانیِ خطاهای خویش یا توطئه‌ی دیگران؟

گودرز صادقی هشجین

در تاریخ ما، شخصیت‌ها معمولاً یا قدیسان بی‌خطا می‌شوند یا تبهکاران مطلق. درباره‌ی امیرکبیر نیز چنین است؛ مردی که نامش با اصلاحات، دارالفنون، و قتل غم‌انگیزش در حمام فین گره خورده است. اما تاریخ، اگر با تعصب خوانده نشود، تصویری پیچیده‌تر از او به ما می‌دهد: تصویری از انسانی بزرگ با فضیلت‌هایی فراوان، اما خطاهایی بزرگ‌تر از آنچه می‌پنداریم.

ناصرالدین‌شاه؛ نوری که تاریخ خاموشش کرد

در دوران پهلوی، برای مشروعیت‌بخشی به حکومت جدید، خاندان قاجار عملاً چهره‌ای تاریک و عقب‌مانده یافت. ناصرالدین‌شاه هم قربانی همین تصویرسازی شد. در حالی که منابع بی‌طرف نشان می‌دهند او یکی از باهوش‌ترین و فرهنگ‌دوست‌ترین شاهان ایران بود؛ به چند زبان آشنا بود، سفرنامه می‌نوشت، به اروپا می‌رفت و مورد احترام سلاطین بزرگ بود، هنرمندانه شعر می‌سرود، به حیوانات علاقه داشت، با مردم عادی حشر و نشر می‌کرد، و علاقه‌ای واقعی به پیشرفت کشور داشت. حتی انتخاب مردی چون امیرکبیر برای صدارت، خود نشانه‌ای از بینش سیاسی و اعتماد او به اصلاح بود. مردم نیز تا سال‌ها پس از مرگش نام او را با احترام می‌بردند. لقب «شاه شهید» را نه درباریان که مردم به او دادند، و مزارش در حرم حضرت عبدالعظیم زیارتگاه شد.

امیرکبیر؛ میان خدمت و خطا

امیرکبیر بی‌تردید از کارآمدترین رجال تاریخ معاصر ایران است. اما نگاه منصفانه اقتضا می‌کند که بپذیریم او نیز انسانی بود با عواطف، غرور، و اشتباهاتی انسانی. یکی از نقدهای مهم به کار او، گماردن بستگانش در مناصب حساس حکومتی بود؛ اقدامی که شاید از سر اعتماد یا نیاز به وفاداری صورت گرفت، اما در فضایی که خاندان‌های قدرت با حسادت به او می‌نگریستند، شائبه‌ی خویشاوندسالاری را تقویت کرد. ازدواج او با عزت‌الدوله، خواهر ناصرالدین‌شاه، نیز تصمیمی بود که از نظر سیاسی جسورانه و از نظر اجتماعی پرریسک بود. اختلاف سنی زیاد و مخالفت مادر شاه، مهدعلیا، از همان آغاز تنشی پنهان در دربار ایجاد کرد. این پیوند، به‌جای تحکیم موقعیتش، زمینه‌ی کینه‌توزی‌های بعدی را فراهم ساخت. رفتارش با همسرش نیز محل تأمل است. امیرکبیر در زمانی که تعدد زوجات امری معمول بود، تصمیم به طلاق همسر اولش جان‌جان خانم با دو فرزند یا بیشتر، گرفت؛ اقدامی که در چارچوب ارزش‌های آن دوره، برای یک زن اشرافی شکستی روحی و اجتماعی محسوب می‌شد.

قدرت و غرور

شاید مهم‌ترین خطای امیرکبیر، درک‌نکردن مرز باریک میان اقتدار صدراعظم و اقتدار شاه بود. او از موضع قدرت سخن می‌گفت، فرمان می‌داد، و حتی گاه با لحنی تحقیرآمیز با پادشاه جوان سخن می‌گفت. در نامه‌ای به شاه نوشت که «کار مملکت به عمه و خاله ربطی ندارد»؛ عبارتی که خشم مهدعلیا و حلقه‌ی نزدیک به دربار را دوچندان کرد. ناصرالدین‌شاه در حکم صدارت امیر نوشته بود: «تو را به عنوان شخص اول مملکت منصوب می‌دارم»؛ جمله‌ای بی‌سابقه که نهایت اعتماد و احترام پادشاه را نشان می‌داد. اما به نظر می‌رسد امیرکبیر نتوانست وزن این اعتماد را درک کند. لحن و رفتار او کم‌کم شاه را از خود رنجاند، و همان اندازه که نفوذش افزایش یافت، سایه‌اش بر تاج نشست.

مرز خیال و واقعیت

برخی منابع متأخر به اشاره یا گمان از احتمال درخواست پناهندگی او به سفارت انگلستان پس از عزل از صدارت سخن گفته‌اند. سند قطعی در این باره وجود ندارد، اما اگر چنین احتمالی را در نظر بگیریم، شاید بتوان دریافت که چرا پادشاهی که پیش‌تر تا آن حد به او اعتماد داشت، در نهایت از ترس یا عصبانیت، به حذف فیزیکی او رضایت داد. این نیز فرضی تاریخی است، نه داوری قطعی؛ اما واقعیت آن است که شاه در برهه‌ای میان بیم و دل‌خوری گرفتار شده بود.

مردی بزرگ، اما انسان

امیرکبیر بی‌تردید در بسیاری از اصلاحات پیشگام بود: از نظم مالی گرفته تا بنیان‌گذاری دارالفنون. با این‌حال، باید یادآور شد که دارالفنون عملاً پس از مرگ او به فعالیت افتاد و بسیاری از برنامه‌هایش با پشتیبانی ناصرالدین‌شاه ادامه یافت. در ستایش او مبالغه شده است، و در حق شاه بی‌انصافی. امیرکبیر نه فرشته بود و نه شیطان؛ انسانی بود پرشور، کاردان، وطن‌دوست، اما مغرور و کم‌انعطاف. شاید اگر اندکی نرم‌تر، محتاط‌تر و سیاست‌مدارتر بود، سرنوشت دیگری برای خود و ایران رقم می‌خورد.

پایان باز

امروز که از فاصله‌ی زمان به این چهره می‌نگریم، باید به‌جای ستایش یا نفرت، او را بفهمیم. امیرکبیر در همان اندازه که قربانی توطئه‌های دربار شد، قربانی خطاهای خویش نیز بود. شاید راز ماندگاری‌اش هم همین باشد: مردی که با همه‌ی شکوه و اشتباهاتش، تصویر تمام‌قدی از انسان و قدرت در تاریخ ایران بر جای گذاشت.

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

یک نظر

  • رضا بنابی گفت:

    سلام و عرض ادب عالی جناب دکتر عزیز

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *