منوی دسته بندی

درسی که از معلم پرخاشگرم آموختم

در دوره‌ی راهنمایی معلم خوفناکی داشتیم که به هر بهانه‌ای بچه ها را تا سر حد مرگ کتک می‌زد. همیشه عبوس بود و لبخند نمی‌زد، مگر زمانی که داشت کسی را مسخره می‌کرد. بیشتر پوزخند می‌زد تا لبخند. یک بار در درس انشا به من نمره‌ی کم داد چون از ما خواسته بود بنویسیم به چه رشته ای علاقه داریم و من رشته‌ی مهندسی عمران را انتخاب کرده بودم و در مقابل استدلال‌های او که پزشکی بهتر است گفته بودم که دوست دارم مهندس بشوم. با این حال، هیچ‌وقت بهانه‌ای برای کتک زدن من پیدا نمی‌کرد. درسم عالی بود، مودب بودم. از کلاس غیبت نمی‌کردم. لبهاسهایم همیشه تمیز و ناخنهایم گرفته بود. سر کلاس حرف نمی‌زدم و نمی‌خندیدم. کلا مصداق یک بچه مثبت بودم و رابطه‌ام با معلم‌ها و همکلاسی‌هایم خوب بود.

یک روز معلم در حالی که چوبی در دست داشت وارد کلاس شد. عصبانی بود و برافروخته. انگار که وارد جمع دشمنانش شده بود. در حالی که با یک دستش به دست دیگر خودش به آرامی چوب می‌زد، نگاهش را به تک تک دانش آموزها دوخت و هفت یا هشت نفر از سی نفر را به پای تخته سیاه کشاند. ناگهان شروع کرد همه‌ی ما را با هم کتک زدن. مشت و لگد و چوب بود که به سر و بدنمان می‌بارید. سر مرا زیر یکی از نیمکت‌ها گذاشت و از عقب چندین لگد محکوم کوفت که نفسم را برید. سرانجام اجازه پیدا کردیم با سر و صورت و بدن کوفته و کبود به سر جاهای خودمان برگردیم. هیچ وقت نفهمیدم به چه دلیلی کتک خوردم ولی رفتارش را هیچگاه فراموش نکرده‌ام. آن موقع ۱۳ سالم بود و الان بعد از گذشت ۴۷ سال هنوز هم لحظه لحظه‌ی آن کتکها را به یاد دارم. ما خیلی کوچک و اکثرا دچار سوء تغذیه بودیم و نمی‌دانم چرا او دلش به حال ما نمی‌سوخت.

من همیشه نگران معلم‌ها و استادهایی هستم که با خودشان و دیگران مشکل دارند. اینجور آدم‌ها هیچ وقت اصلاح نمی‌شوند و صد تا کلاس توجیهی هم که برایشان بگذارید اثری نخواهد داشت. مگر نه این که ۷۵ درصد شخصیت آدم تا ۶ سالگی و ۹۵ درصد آن تا ۱۸ سالگی شکل می‌گیرد؟ حالا شما چطور می‌توانید یک آدم ۴۰ ساله را اصلاح کنید و شخصیتش را عوض کنید؟ اینجور مدرس‌ها کلی از جوان‌ها را تباه می‌کنند، منجر به خودکشی دانشجوها می‌شوند، زندگی‌ها را فرو میپاشانند و الی… یک بار متوجه شدم که یکی از دانشجویان مستعد دکترا از دانشگاه دولتی انصراف داده و به دانشگاه آزاد رفته است. دلیلش را پرسیدم. گفت: من دکترای دامپزشکی را از دانشگاه آزاد گرفته بودم و در دانشگاه دولتی … قبول شدم. همان روز اول، یک استاد زمخت و بداخلاق به جای تشویق من بخاطر مقالاتم رو به من کرد و پیش دیگران گفت شماها که سواد ندارید چطور اینجا قبول شدید! می‌گفت شب در خوابگاه گریه کردم و روز بعد رفتم و انصراف دادم و به تهران برگشتم. ترجیح دادم شهریه بپردازم ولی به من توهین نشود.

وقتی که در سال ۱۳۹۳ رئیس دانشگاه محقق اردبیلی شدم از اعضای هیات جذب دانشگاه خواستم اجازه بدهند یک نفر روانشناس مبرز هم در جمع ما باشد. او نمی‌توانست حق رای داشته باشد ولی می‌توانستیم پس از ارزیابی خودمان نظر او را هم بپرسیم. استاد روانشناسی به ما می‌گفت که این فرد به نظر می‌رسد که فلان عقده را داشته باشد و آن یکی فلان عقده را! ما هم البته برداشت غیرفنی مشابهی در حین مصاحبه از فرد پیدا می‌کردیم، ولی توضیحات علمی او برایمان بسیار ارزشمند بود. در مدت ۴ سال ریاست من، تعداد اعضای هیات علمی دانشگاه تقریبا از ۲۹۰ نفر به ۳۸۰ نفر رسید و همه‌ی ما راضی بودیم که این ۹۰ نفر نه تنها از نظر علمی و اخلاقی گزینش شده‌اند بلکه آینه‌ی دق برای دانشجوها هم نخواهند بود. درست است که روانشناس حق رای نداشت،‌ ولی عملا او بود که رای ما را وتو می‌کرد و چقدر هم از این بابت مدیونش بودیم.

نگاه یک استاد برای دانشجو معنا دارد. وقتی که از او می‌پرسید چرا امروز به جای ردیف سوم رفتی ردیف پنجم ذوق می‌کند که شما او را می‌بینید. وقتی پس از سالها می‌بیند که اسم کوچکش را به یاد دارید می‌فهمد که برای شما اسباب معیشت نبوده است. حرف زدن ما، نظم و بی‌نظمی ما، نوع لباس پوشیدن ما و روش احوالپرسی ما برای یک دانشجو معنا و مفهوم خاص دارد. بسیاری از آنها ملاک انتخاب رشته‌شان در دوره تحصیلات تکمیلی چیزی جز علاقه‌ی آنها به یک استاد خاص نبوده است. وقتی که دانشجو از طرف استاد تحویل گرفته نمی‌شود و از زحماتش قدردانی نمی‌شود، آزرده خاطر می‌شود و از رشته‌ی تحصیلی استاد نفرت پیدا می‌کند. اگر اینگونه بی محلی‌ها در محیط علمی غالب شود، چه بسا از محیط علم و دانش نیز بالکل منزجر خواهد شد. اصلاح یک استاد از سخت ترین کارهاست و تنها راه جلوگیری از وجود مدرسین مبتلا به پرخاشگری و اختلال شخصیت ضد اجتماعی جلوگیری از استخدام آنهاست.

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

یک نظر

  • فرزانه گفت:

    کاملا موافقم

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *