منوی دسته بندی

پست‌های الکی و سر کاری!

گودرز صادقی هشجین

وقتی که کاندیدای مجلس شورای اسلامی شدم (که به دلیل تایید نشدن به نتیجه نرسید)، در تبلیغات انتخاباتی‌ام خودم را اینگونه معرفی کرده بودم: «استاد دانشگاه تهران، رئیس دانشگاه محقق اردبیلی و رئیس اسبق دانشگاه ارومیه». فکر می‌کردم هر کس که این سه تا را ببیند تا آخرش را می‌خواند که از نظر حرفه‌ای آیا آدم قابلی برای وکالت مردم محسوب می‌شوم یا نمی‌شوم. درست است که در ده‌ها کمیته و هیات و انجمن عضو بوده‌ام، ولی وقتی که آب باشد تیمم جایز نیست. چه سودی داشت که می‌نوشتم که مدیر گروه هم بوده‌ام و رئیس دانشکده و معاون دانشکده و معاون دانشگاه و امثال آن. در همان زمان، همکار دیگری هم کاندیدا بود که در عمرش حتی مدیر گروه هم نشده بود. در تبلیغات انتخاباتی‌اش مواردی را که در باره‌ی سوابق خودش نوشته بود اینگونه بود: «نماینده‌ی تام‌الاختیار رییس دانشگاه فلان در هیات حل اختلاف بهمان، داور مجله‌ی علمی-پژوهشی جستارهایی در فلان در علوم بهمان، نماینده‌ی هیات اجرایی جذب دانشگاه فلان در گروه آموزشی فلان، ممتحن سوالات از طرف سازمان سنجش در آزمون دکترای ورودی رشته فلان در سال بهمان و… به هر حال، ممکن بود ناآگاهی فکر می‌کرد که از نظر اجرایی امثال من لیاقت آب ریختن روی دست ایشان را هم نداشتیم! حمل بر خودستایی نشود، منظورم تنها از این منظر است و چه بسا که او دانش سیاسی-اجتماعی به مراتب فراتر از من داشت.

در برخی مقاطع از دوران چهل سال گذشته، پست‌های اجرایی ارزش خاصی پیدا کرده‌اند. نصب بنر برای پست‌های الکی و سر کاری، حتی در حد عضویت در هیات تحریریه‌ی یک مجله، دبیری فلان کمیته و… گاهی آدم را به خنده وا می‌دارد. دادن پست عضویت در هیات اجرایی جذب یک دانشکده به یک شخصیت مطرح مرا به یاد همان همکار انداخت که گفتم. شاید بی‌راه نبود که وقتی دولت عوض شد و طبیعتا رئیس دانشگاه نیز، من نامه‌ای دریافت کردم که در آن ضمن سپاسگزاری، لغو نمایندگی هیات جذب در گروه آموزشی‌ام به من ابلاغ شده بود، پستی که یا خبری از آن نداشتم و یا برایم مهم نبود. وقتی اتوماسیون را بررسی کردم، دیدم که از رئیس قبلی حکمی در این رابطه داشتم که نه دانلودش کرده بودم و نه پرینتش گرفته بودم. حکمم دو سال اعتبار داشت و هنوز شش ماه به انقضای آن باقی مانده بود و در حقیقت من به نوعی از آن پست (!!!) عزل شده بودم. یعنی وقتی دولت جدید آمد، منی که قبلا ریاست دو دانشگاه دولتی مهم با هزاران نفر دانشجو و کارمند و عضو هیات علمی و تایید شورای عالی انقلاب فرهنگی را به عهده داشتم، حتی برای ادامه‌ی عضویت در هیات جذب یک گروه ۹ نفره آن هم برای ۶ ماه دیگر قابل تحمل نبودم!

پست‌های سر کاری ابداع رژیم‌های مارکسیستی است که چون از دادن رفاه به دیگران عاجزند، جای آن را با مدال و پست و… پر می‌کنند تا مردم را دلخوش نگه دارند. در یک روستای ده خانواری در اتحاد جماهیر شوروی، داشتن پست ریاست اداره‌ی سیاسی روستا (پولیت بورو) یا صدر حزب کمونیست آن دهکده‌ی ویران بودن یک کیفی می‌داد که نگو و نپرس. اینگونه پست‌ها شاید از نظر حقوقی و قانونی و اجرایی خیلی مهم نباشند، ولی بعضی‌ها خوب بلد هستند که از آنها پلی برای مقاصد دیگر بسازند. بی‌راه نبود که در اوایل انقلاب، سازمان مجاهدین خلق، به تقلید از عموهای کمونیست خودش، جوان‌ها را با این القاب فریب می‌داد و به ترورهای کور وامی‌داشت. تیم‌های ترور دو نفره بودند که یک نفر موتورسیکلت می٬راند و نفر پشت سری به یک حزب‌الهی بقال یا کتابفروش یا محصل یا راننده و… شلیک می‌کرد تا به زعم خودش با از بین بردن سرانگشتان رژیم روند تکاملی انقلاب خلق را تسریع بکند. اسم راننده را گذاشته بودند «فرمانده عملیات» و کسی که شلیک میکرد اسمش بود «فرمانده آتش»! در آن سازمان جهنمی کسی فرمانبر نبود، حتی راننده‌ی موتورسیکلت هم برای خودش فرماندهی بود… و بچه‌ها چقدر راحت خر می‌شدند!

آدم باید قدر خودش را بداند. گاهی پیشنهاد یک پست الکی و سر کاری نه تنها مزیتی برای ما ندارد،‌ بلکه توهین آشکاری است که اگر ضریب هوشی متوسطی داشته باشیم متوجه آن می‌شویم. آدم نباید خودش را بفروشد. اگر هم می‌فروشد، به قیمتی بفروشد که بیارزد… این را حتی یک آدم سطح پایین هم به راحتی متوجه می‌شود.

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *