منوی دسته بندی

دانشگاه است اینجا یا تالار عروسی؟

گودرز صادقی هشجین

نخست – در سال ۱۳۷۶ در یک کارگاه آموزشی بیوتکنولوژی در تهران شرکت کردم که چند روز طول کشید. در بین افراد شرکت‌کننده دختر و پسر جوانی برازنده (از هر نظر) و بسیار سنگین و متین هم حضور داشتند. هر از گاهی در میان جلسات (مثلا موقع ناهار) می‌دیدیم که آن دو با هم صحبت‌های خصوصی می‌کنند و بخواهی نخواهی رابطه‌شان کمی (فقط کمی) از حد متعارف آن زمان فراتر بود. کارگاه چند روز طول کشید و تنها در روز آخر بود که فهمیدیم آن دو زن و شوهر عقدی و رسمی بودند، ولی برای اینکه محیط علمی را با نامزدبازی آلوده نکنند کنار هم نمی‌نشتند و هیچگونه علامتی که آن دو زن و شوهر یا نامزد هم هستند وجود نداشت. آنجا بود که فهمیدیم با چه آدم‌های فهمیده‌ای هم دوره بوده‌ایم.

دوم- در سال ۱۳۸۰ بازدیدی از چند دانشگاه در باکو (پایتخت جمهوری آذربایجان) داشتم. نکته‌ای توجه مرا به خود جلب کرد: وقتی که کلاس تمام می‌شد و دانشجوها به محوطه یا خانه‌هایشان می‌رفتند دخترها با هم بودند و پسرها با هم. از میزبانم «خلیل معلم» پرسیدم که چرا آنها قاطی هم نمی‌شوند، در حالی که مذهبی به نظر نمی‌رسیدند.  بعد از ۷۰ سال حاکمیت نظام کمونیستی و چند سال دموکراسی نیم‌بند متعاقب آن، مذهب خیلی مطرح نبود. او به سادگی جواب داد: «اینجا دانشگاه است نه محل قرار و مدار… و دخترها دنیای خودشان را دارند و با هم راحت هستند و پسرها هم با هم راحت‌تر جوش می‌خورند، مگر این که حساب و کتاب دیگری باشد که آن هم جایش اینجا نیست. دانشگاه که کاباره نیست»!

سوم- در سال ۱۳۸۳ در اقلیم کوردستان عراق مهمان رئیس دانشگاه اربیل (به قول خودشان زانکوی هولیر) بودم. روی میز رئیس دانشگاه یک مجله‌ی داخلی دانشگاه بود به زبان کوردی که من از محتوایش سر در نمی‌آوردم. در یکی از صفحات آن مطلبی بود با کاریکاتوری در راس آن که دختر و پسری را نشان می‌داد که پشت به پشت هم کرده بودند و به هم توجهی نداشتند. از رئیس پرسیدم که موضوع چیست و او گفت: «اینجا دخترها و پسرهای دانشجو با هم قاطی نمی‌شوند و تحت تاثیر سنت‌های فرهنگی رفتار می‌کنند و در این مقاله از این موضوع انتقاد شده است». خندیدم و وقتی دلیلش را پرسید گفتم: «شما دیگر چه آدم‌هایی هستید! ما در ایران می‌خواهیم آنها را از هم جدا بکنیم و شما به زور می‌خواهید به هم جوش بدهید که چه بشود»؟

چهارم- بعد از جریانات اخیر در دانشگاه خود ما  در تهران وضعیت عجیبی حاکم شده است. دخترها و پسرها دوتا دوتا در کنار هم راه می‌روند و در کلاس و آزمایشگاه در کنار هم ظاهر می‌نشینند و انگار فضای آموزشی تبدیل شده است به محیط آشنایی و تفریح و روابط غیردرسی. من موافق تذکر به معنای متعارفش نیستم و در سال‌های خیلی قبل خودم از اینگونه تذکرات خیری ندیده و حتی گاهی تذکر پدرانه‌ام بد تعبیر شده و منجر به بروز کینه و کدورت هم شده است. لیکن، وضع فعلی اصلا مناسب نیست. این دخترها و پسرهای جوان نمی‌دانند چکار دارند می‌کنند و در شرایطی که الان همکلاس هم هستند و بعدها همکار هم خواهند شد، چه کارنامه‌ی زشتی از مناسبات خودشان را به ثبت می‌رسانند. روزی که ازدواج بکنند، همسرشان چه بلایی به سرشان خواهد آورد با جملاتی نظیر این که: «تو برو گندی را که با فلانی زدی پاک کن…. یا از اول تو بی بند و بار بودی…. یا آمار دوستانت را دارم» و…

یک بار برنامه‌ای را در یکی از تلویزیون‌های امریکایی تماشا می‌کردم که بعضی از خانم‌های متشخص امریکایی از جمله مدیران ارشد که بدنشان خالکوبی داشت گریه می‌کردند که جوانی کرده بودند و زمانی خالکوبی کرده و الان که به میان‌سالی رسیده‌اند مورد طعن فرزندان خودشان قرار گرفته‌اند! از بین بردن خال‌ها با لیزر و جراحی هم دردناک بود و هم دارای اثرات سوء و هم این که بطور کامل موثر نبود (شاید الان باشد ولی آن موقع نبود). یکی می‌گفت: «پسرم می‌گوید مگر تو در جوانی هرزه بودی که چنین علامتی را روی ساق پایت زده‌ای» و آن دیگری هم چیزی در همین مایه‌ها. می‌گفتند که آنچه انسان در جوانی مرتکب می‌شود اثرش تا مرگ باقی می‌ماند و اگر می‌دانستیم که روزی در میان‌سالی و پیری مورد تمسخر و شک و تردید دیگران و حتی فرزندانمان قرار می‌گیریم چنین کاری نمی‌کردیم.

جا دارد ما که خود پدر و مادر هستیم حداقل فرزندان خودمان را از برقراری رابطه‌هایی که روزی دودشان به چشمشان خواهد رفت برحذر کنیم. دلایل طلاق زوجین در این مملکت کم نیستند. نگذاریم رفتارهای زمان دانشجویی هم، به عنوان لکه‌های ننگ، آینده‌ی زندگی مشترک فرزندانمان را به نابودی بکشند. به قول معروف: نه به آن شوری دهه‌ی ۱۳۶۰ و نه به این بی‌نمکی ۱۴۰۳.

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *