منوی دسته بندی

هم‌میهنان مقیم خارج! زیاد به پر و پای ما نپیچید!

گودرز صادقی هشجین

دوستی مقیم خارج از کشور به من فحاشی کرده بود که چرا برای انتخابات تبلیغات می‌کنم. جایش گرم و نرم است و قبلا صادقانه به من اعتراف کرده بود که در هر شرایطی به ایران باز نخواهد گشت، چون سیستم هم که عوض بشود مردم عوض نمی‌شوند. فکر می‌کند که خودش با دیگران متفاوت است.

دوست دیگری که باز هم هزاران کیلومتر از اینجا دورتر است، برایم کلیپ‌هایی می‌فرستاد تا در کانالم به اشتراک بگذارم، کلیپ‌هایی هم خطرناک و هم خلاف عقاید خودم. مرا متهم می‌کرد که محافظه‌کار هستم. به او گفتم: «جایمان را عوض کنیم. تو بیا اینجا و من بروم آنجا. برایت کلیپ بفرستم تو در کانالت بگذار»!

و اما کمی صحبت: هم‌وطنانی که در خارج از کشور هستند دلشان برای وطن لک زده است. اگر چه زندگی به ظاهر راحتی دارند، ولی دلتنگ خانواده و دوستان و زادبوم خودشان هستند. گرفتاری‌های ما در اینجا، ماندنشان در خارج را برایشان توجیه می‌کند. آدم همین است دیگر! وقتی گرفتار است، گرفتاری دیگران به او آرامش می‌دهد. درآمدشان را با ما مقایسه می‌کنند و خوشحال می‌شوند. امنیت شغلی که دارند را مقایسه می‌کنند با بیکاری جوانان در داخل کشور و آرامش پیدا می‌کنند. اگر قرار باشد اینجا همه چیز روبراه باشد، آنها چه مزیتی بر ما خواهند داشت؟ بسیاری از آنهایی که ما در اینجا نخبه می‌نامیم، در خارج از کشور در مشاغل سطح پایین کار می‌کنند. از هر صد نفر دکترایی که از وطن رفته‌اند، حتی یک نفر هم به معنای واقعی عضو هیات علمی دانشگاه نشده است و بیشتر آنهایی که در مراکز تحقیقاتی کار می‌کنند در مشاغل موقت پسادکتری جذب شده‌اند و دائم در استرس تمدید قرارداد خود هستند. من سابقه‌ی زندگی در خارج را دارم و می‌دانم که چه سخت است دور از وطن بودن، در جایی که نه از لطیفه‌هایشان لذت می‌بری، نه می‌توانی با آنها بجوشی و نه مانند خودشان قبولت می‌کنند. اگر ضریب هوشی ات بالا باشد، با هر کنایه‌ای می‌رنجی و با هر لطفی که در حقت می‌کنند، احساس آدم‌های قابل ترحم را پیدا می‌کنی. میشوی مثل ما دهاتی های تهران نشین، که هر بدبختی را تحمل میکنی ولی راضی نمیشوی به زادگاه خودت برگردی. نه ایرانی هستی نه آلمانی و نه… احساس بی‌هویتی از آزاردهنده‌ترین احساس‌هاست.

ایرانیان مقیم خارج بدانند که کسانی که در اینجا مانده‌اند، چه به اجبار و چه به اختیار، اولویت‌های دیگری دارند. شعار دادن در خیابان‌های لندن نه شجاعت می‌خواهد و نه چیزی از آدم کم می‌کند. اگر خشونت جای صندوق رای را بگیرد چه چیزی از آنها کم می‌شود؟ اگر قدرت‌های خارجی به ما تعرض کنند کجای آنها آسیب می‌بیند؟ آنها چرا از سر ما دست برنمی‌دارند و از راه دور به ما فرمان می‌دهند؟

ضمن احترام به همه‌ی انسان‌ها و ایرانی‌ها، چه آنها که در همینجا هستند و چه آنها که دور از وطن به سر می‌برند، عمیقا معتقدم که یک دو تابعیتی حق دارد برای وطن اولش (یا شاید سابقش!) دل بسوزاند ولی نمی‌تواند برایش تعیین تکلیف بکند. اگر وطن خود را دوست دارید، برگردید و به ما بپیوندید تا خوشبختی و بدبختی خود را با هم تقسیم کنیم. اگر مرد میدان نیستید، ما را به حال خود رها کنید. همین

ادمین وب‌سایت
در سال ۱۳۴۲ تو شهر هشجینِ استان اردبیل به دنیا اومدم. دکترای عمومی خودمو از دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیه و دکترای تخصصی رو از دانشکده داروسازی دانشگاه اوترخت هلند گرفتم و در حال حاضر استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران هستم.

یک نظر

  • فرشته حاجیلو گفت:

    باسلام.
    بعنوان یک انسان به نوشته تون افرین می گم.چون حق گفتید.

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *