خیلی هم فرق میکند!
گودرز صادقی هشجین
یک زمانی از یک پست اجرایی در یک جایی استعفا داده و منتظر بودم که کس دیگری به جای من منصوب بشود. نمیگویم چه پستی و در کجا، تا گرا ندهم و کسی این وسط خراب نشود.
در یکی از روزهای آخر مسئولیتم، از رانندهام که مانند دیگر همکارانم با او هم صمیمی بودم پرسیدم: «به نظر شما چه کسی به جای من خواهد آمد»؟ او در جواب گفت: «آقای دکتر! من یک راننده هستم و کارم را خوب انجام میدهم و حقوق بخور نمیری میگیرم. چه فرقی به حال من میکند»؟
من پستم را تحویل دادم و به سازمان مربوطه برگشتم. یک سال گذشت و روزی او را دیدم. ضمن سلام و احوالپرسی، به من گفت: «آقای دکتر! شرمندهام. اجازه میخواهم مطلبی را به شما بگویم». سپس اینطور گفت:
«یادتان میآید که در آخرین روزهای کاری شما من گفتم که چه فرقی میکند که به جای شما چه کسی در این پست باشد؟ بعد از رفتن شما گیر یک نفر دیگر افتادم که برخوردش با شما خیلی فرق میکرد. شما در روزهای تعطیل مرا از خانه به محل کار نمیکشاندید و با ماشین خودتان میرفتید. وقتی در جایی جلسهای بود به من میگفتید که جلسه دیروقت تمام میشود، شما بروید، من خودم با تاکسی به خانه برمیگردم. بعضی وقتها هم میگفتید شما بروید به خانه، نزدیک آخرهای جلسه زنگ میزنم و میآیید. هر چه من اصرار میکردم که بمانم، شما میگفتید که مواظب زن و بچهتان باشید، برای من برگشتن به خانه خیلی آسانتر از این است که شما دم در کشیک بکشید که من کی برمیگردم. اما رئیس جدیدم مرا ساعتها دم در فرمانداری و استانداری میکارد و میگوید که نباید جایی بروم چون هر لحظه ممکن است کارش تمام بشود. روزهای تعطیل و غیرتعطیل هم برایش فرقی نمیکند و اگر جلسه و مراسم باشد باید بروم و برش دارم. کارهای خانهاش را هم به من میسپارد، از خریدن نان گرفته تا… بعضی شبها ساعت یازده جلسه تمام میشود و من دم در ادارهای در سرمای زمستان و گرمای تابستان گرسنگی میکشم و منتظر میمانم تا کی تمام میشود که او را برسانم و خودم هم به خانه بروم، در حالی که خودشان در سالن جلسه پذیرایی میشوند و شام میخورند».
بعد اضافه کرد: «یک رئیس بد میتواند زندگی کارمندانش را حرام بکند. من اخلاقم بدتر شده و در خانه بیشتر دعوا میکنم و با همسرم اختلاف پیدا میکنم. هرگز نمیدانستم که یک نفر، بله تنها یک نفر، میتواند حال دیگران را خوب یا بد بکند».